دفتر خاطرات
هروقت دلم میگیرفت تا چند سال قبل سراغ دفترچه خاطراتم میرفتم ... دفترچه خاطراتی که هر موقع میشینم ببینم توش چی نوشتم اونقدر میخونم تا خسته بشم . جالبه که هیچ وقت از خوندنش سیر نمیشم . همچیزش برام تازگی داره . البته دفتر خاطرات من از این دفتر های نیست که بدم به اینو اون برام شعر بنویسند و الکی برام قربون صدفه برام برن و بعد هم یه چند تا شعر من در آری مث اگه لبخند زدی بر خط زشتم بدون عجله داشتم تند تند نوشتم در آخرش بنویسنو بهم بدن . من این شعر و تا حالا به صورت انواع و اقسام دیگه با همین محتوا توی دفتر به ظاهر خاطرات خواهرم دیدم !!! .
از نفس کلام دور شدم . داشتم میگفتم که هر موفع دلم میگرفت میرفتم سر دفتر خاطراتم و دست به قلم میشدم و به نیت چند خط چندین صفحه از اتفاقات روزانه و گهگاه هفتگیم مینوشتم . بوده روزهایی که هر روز دفترم آپدیت !! میشد و بوده روزگاری که بعد از یکسال خاطره نوشتم .
الان هم از اون روزگاراست . چند ماعی سراغش نرفتم ... یکی از دلایلی هم که دیگه سراغش نمیرم تکنولوژیه .
میام و اینجا میخام حرف بزنم ولی به خدا نمیشه خیلی حرف ها رو زد . خیلی چیز ها رو نمیشه نوشت .
شاید ... دلیل داره :
1- چیز هایی که دوست داری فقط خودت بدونی برای همین اینجا نمینویسی
2- چیز هایی که دلت میخاد بنویسی ارزش نوشتن رو هم دارن ولی نمیتونی به رشته تحریر در باری و بنویسی
3- چیز هایی که ارزش نوشتن فقط برای خودت دارن .. حس میکنی کسی غیر خودت نمتونی کسی نمیتونه اونا رو درک کنه و حس میکنی که اگه بنویسیش بقیه به صورت مسخره به اون نگاه میکنن و براشون اون چیز با اهمیت برای تو اهمیتی نداره .
بهترین سوژه مناسب برای چیز هایی که نمیتون بنویسی (...) . سه نقطه معروف .
حالا که دارم فکرشو میکنم برای من هیچ چیزی اون دفترم نمیشه . همه چیزو توش نوشتم (هرچی که دوست داشتم) . شاید برای اینه که میدونم هیچ وقت هیچ کسی نمیتونه بخوندش . حداقل تا زندم میتونم نگذارم کسی نخونتش . امروز خیلی کلافه بودم ولی نمیدونم چرا دستم به قلم نرفت و اومدم وبلاگ آپ کنم . شاید اولین باری باشه که وبلاگ رو به دفترم ترجیح دادم ...
از عمو !! (من که درست نفهمیدم )
آهنگ سرگذشت :
وقتی که نم نم بارون ... از روزای رفته میگه
وقتی که قطره اشکی ... از دل شکسته میگه
وقتی بوی خاک کوچه ... شوق کودکی میاره
وقتی باد سرد پاییز ... تورو یادم میاره
به خودم میگم که با من چه گذشت ؟
چی برام مونده به جز یه سر گذشت .
دیگه این شهر غریبه ... دیگه این کوچه خلوت
چیزی یادم نمیاره ... جز غم
نه روزام داره یه خورشید ... نه شبام داره ستاره
توی عمر تیره روزا ... روز و شب فرق نداره
با من چه گذشت ؟
====================================