اخبار بایکوتی

مراسم هفتم درگذشت همسر آیت الله صانعی
با حضور گسترده مردم برگزار شد

تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۰, ساعت ۱:۱۸

جـــرس: مراسم هفتمین روز درگذشت بانو شفیعی همسر آیت الله صانعی عصر
روز پنجشنبه در حسینیه شهداء قم برگزار شد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر این مرجع مردمی، در مراسم مذکور علاوه
بر حضور باشکوه اقشار مختلف مردم، گروهی از روحانیون و نمایندگان نهادها،
مؤسسات و اصناف مختلف حضرات آیات بیات زنجانی، علوی بروجردی، فیض گیلانی،
بجنوردی و الهی و نمایندگان بیوت مراجع عظام تقلید سیستانی، صالحی
مازندرانی و مدنی کاشانی جهت عرض تسلیت مجدد در این مراسم حضور یافتند.

علاوه بر آن شخصیت ها و نهاد هایی از جمله: شهرستانی، احمد منتظری، اشرفی
اصفهانی، سید علی و یاسر خمینی، نیری، آقایی، عبدالله نوری، نظام زاده،
دکتر رهامی، احمد قابل، سروش محلاتی، سید حسین مرعشی، سعید منتظری،
غلامحسین کرباسچی، عماد الدین باقی، محمد قوچانی، محمد نوری زاد، مجمع
محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، مسئول مؤسسه تعاون اسلامی، مسؤلین مؤسسه
نشر و آثار رهبر فقید جمهوری اسلامی جمع کثیری از فعالان سیاسی و حقوق
بشر، جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی، جمعی از مادران صلح، جمعی از
اساتید و دانشجویان دانشگاه قم، جمعی از ناشران قم، در این مراسم حضور
داشتند.

در جریان این مراسم، آقای قنبرپور به ایراد سخنرانی پرداخت و ضمن برشمردن
صفات بانو شفیعی، تقوا را عنصر برجسته شخصیت این بانو ذکر کرد و گفت:
بانو شفیعی همیشه به همسر خود وفادار بود و تحولات و سختی های روزگار هیچ
گاه باعث نشد که وی در حمایت از همسر خود دچار تردید و سستی شود. این
بانوی بزرگوار چه در زمان تنگدستی آیت الله العظمی صانعی، چه در زمانی که
ایشان مسؤلیت داشت، و چه در زمانی که به ایشان اهانت هایی روا داشتند، در
همه احوال کنار همسر خود شجاعانه و مظلومانه زیست؛ که این ریشه در تقوا و
دیانت آن فقیده سعیده داشت. شهامت این بانو در برخورد با حوادث و
ناملایمات روزگار مثال زدنی است. وی مثل کوه محکم و استوار بود و در
مقابل سختی ها خم به ابرو نمی آورد و همیشه یار مظلومان و محرومان بود.





آیت الله دستغیب: از هیئت حاکمه می خواهم به حصر خانگی آقایان موسوی و
کروبی، پایان دهند
در پاسخ به پیام تسلیت محسن کدیور

تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۰, ساعت ۱:۳۴

جـــرس: در پی ارسال پیام تسلیت از سوی محسن کدیور به مناسبت درگذشت
مرحوم آیت الله سید محمد هاشم دستغیب، آیت الله سید علی محمد دستغیب
شیرازی پاسخی به این ابراز همدردی صادر کرد.

محسن کدیور، در پیام تسلیتی به مناسبت درگذشت مرحوم آیت الله سید محمد
هاشم دستغیب، به محضر مرجع مردمی، آیت الله العظمی علی محمد دستغیب،
نوشته بود: " آن مرحوم از جمله معترضین به هجوم و تخریب مسجد قبا و
تضییقات عمله استبداد برای جنابعالی و طلاب و فضلای حوزه علمیه اباصالح
شیراز بود. خطّه فارس بلکه ایران به دفاع جوانمردانه جنابعالی در مجلس
خبرگان رهبری از اجرای قانون اساسی، حق نظارت بر عملکرد رهبری، حقوق
مشروع ملت ایران و امر بمعروف و نهی از منکر مفتخر است. نامه های تاریخی
شما در اعتراض به حبس و حصر غیرقانونی مهندس میرحسین موسوی و حجت الاسلام
و المسلمین مهدی کروبی و تقاضای آزادی چند صد زندانی بیگناه سیاسی که
جرمی جز انتقاد مسالمت آمیز به ارباب قدرت ندارند عمل به بخشی از عهدی
است که خداوند از عالمان ربانی گرفته است و جنابعالی بحمدالله امروز در
صف نخستین ایشان قرار دارید. کشور مصیبت زده ما به دلیل سوء تدبیر و
ماجراجوئی اولیاء امور و زیاده خواهی قدرتهای خارجی اینک در شرائط دشوار
سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته است. فشار کمرشکن اقتصادی بر دوش
اقشار کم درآمد و طبقات میانی بشدت سنگینی می کند. تکیه حضرتعالی بر عدم
شرکت در انتخابات غیرآزاد و فرمایشی اسفند ۹۰ مبارزه ملی با استبداد دینی
را تداوم می بخشد.

به گزارش جرس، در پی انتشار این پیام تسلیت و همدردی، آیت الله سید علی
محمد دستغیب شیرازی، در پاسخ به شاگرد پیشین خود چنین نوشت:

بسمه تعالی

حضور محترم برادر محقق و دانشمند حضرت حجة الاسلام و المسلمین جناب دکتر محسن کدیور

پیام تسلیت جنابعالی بمناسبت درگذشت فقیه مجاهد مرحوم آیة الله سید محمد
هاشم دستغیب واصل شد. از اظهار لطف و محبت شما تشکر می کنم، و نیز از
اظهارهمدردی بمناسبت تضییقات علیه طلاب حوزه علمیه اینجانب و هجوم و
تخریب مسجد قبا در سال گذشته تشکر می کنم.

آنچه از نامه ها و انتقادات اینجانب که حضرتعالی یادآوری کرده و ستوده
اید، بر حسب تکلیف شرعی و عقلی بوده و خود را سزاوار مدح نمی دانم؛ اما
در هر زمان نامه ای می نویسم و یا انتقادی می کنم که امید است موثر واقع
شود. و در همین نامه نیز از هیئت حاکمه می خواهم به حصر خانگی مومن متقی
جناب آقای مهندس میر حسین موسوی و حجة الاسلام و المسلمین کروبی، پایان
دهند و زندانیان سیاسی را که با دشواریهای طاقت فرسا مواجه هستند و غالبا
از دوستان اهل بیت عصمت و طهارت بوده یا اهل همین سرزمین می باشند آزاد
نمایند. و از مجلس شورای اسلامی می خواهم در این مدت قلیلی که از عمر این
مجلس مانده قدمهای موثری در رفع این همه گرفتاری که دامنگیر مردم شده است
بردارند و دین خود را ادا کنند تا مردم هم متقابلا به حسن نیت و وفای
آنان امیدوار شوند.
سید علی محمد دستغیب
دهم بهمن ماه






پیام تسلیت خانواده مهدی کروبی به آیت الله صانعی

تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۰, ساعت ۲:۱۵
جـــرس: در ادامۀ پیام های تسلیت به مناسبت درگذشت همسر آیت الله العظمی
صانعی، همسر و فرزندان مهدی کروبی نیز، این ضایعه را به مرجع تقلید حامی
جنبش تسلیت گفته و با ایشان ابراز همدردی کردند.

به گزارش سحام نیوز، در بخشی از این پیام تسلیت خطاب به آیت الله صانعی
آمده است: “ هرگز نمی توان مقاومت، صبر و بزرگی ایشان در برابر ظلم های
اصحاب قدرت از جمله تهاجم وحشیانه اوباش حکومتی به منزل در زمان دیدار
آقای کروبی و نیز رفتار های مشمئز کننده در خرداده ماه ۱۳۸۹ و محروم کردن
خانواده از حق زیستن را فراموش کرد. ”

متن کامل این پیام بدین شرح است:
و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا لله و انا الیه راجعون.
مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی صانعی
خبر درگذشت یار و همراه گرامیتان سرکار خانم شفیعی موجب تاسف و تاثر
بسیار شد. صداقت، خوبی و مهربانی بخشی از ویژگی های این عزیز سفر کرده
است. هرگز نمی توان مقاومت، صبر و بزرگی ایشان در برابر ظلم های اصحاب
قدرت از جمله تهاجم وحشیانه اوباش حکومتی به منزل در زمان دیدار آقای
کروبی و نیز رفتار های مشمئز کننده در خرداده ماه ۱۳۸۹ و محروم کردن
خانواده از حق زیستن را فراموش کرد. این ضایعه بزرگ را به حضرتعالی،
فرزندان و دیگر بستگان تسلیت عرض نموده و برای آن مرحومه مغفوره غفران و
رحمت الهی و برای شما و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانیم.
همسر و فرزندان مهدی کروبی

گفتنی است، پیکر مرحومه خانم شفیعی همسر آیت الله یوسف صانعی با حضور جمع
کثیری از مردم و شخصیت‌های سیاسی در قم، عصر شنبه تشییع شد و سید حسن
خمینی در صحن اصلی حرم حضرت معصومه بر پیکر ایشان نماز خواند.

در مراسم تشییع جنازه علاوه بر حضور مردم و مقلدان آیت الله یوسف صانعی،
اعضای مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم،برخی از اعضای بنیاد پانزده
خرداد، برخی از اعضای دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،اعضای بیت آیت
الله موسوی اردبیلی،جمعی از اساتید سطح عالی حوزه علمیه قم، جمعی از
دانشجویان و شخصیت‌های سیاسی حضور داشتند.

طیف وسیعی از تشکل ها و فعالان اصلاحات و جنبش سبز، این ضایعه را به آیت
الله العظمی یوسف صانعی تسلیت گفتند.








ممانعت نیروهای سپاه از حضور آیت الله دستغیب در مراسم تدفین محمد‌هاشم دستغیب

تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۰, ساعت ۲۳:۱۵

جـــرس: نیروهای سپاه پاسداران مانع از شرکت آیت الله علی‌محمد دستغیب
در مراسم تشییع و تدفین پیکر آیت الله محمد‌ هاشم دستغیب شدند.

سایت دیگربان نوشته است که مراسم تشییع پیکر این روحانی مردمی، روز گذشته
دوشنبه (۱۰ بهمن) در شیراز و با دخالت نیرو‌های رسمی سپاه و گروهی از
لباس شخصی‌ها برگزار شد.

در همین زمینه، سایت اصولگرای «شیرازنا» نیزگزارش داده است که نیرو‌های
سپاه از حضور آقای دستغیب در این مراسم جلوگیری کردند که این مسئله با
اعتراض گروهی از هواداران این مرجع تقلید همراه شد.

این سایت اصولگرا با فرافکنی مدعی شده است که "مسئولان برگزاری مراسم به
دلیل ازدحام جمعیت در محل خاکسپاری آیت‌الله سیدمحمدهاشم دستغیب در داخل
حرم شاهچراغ مجبور شده بودند، درب‌های حرم را ببندند و مانع حضور مردم
شوند اما گویا این اتفاق به مذاق علی‌محمد دستغیب و مریدانش خوش نیامد و
با وجودی که درب‌های حرم قبل از حضور این عده بسته شده بود با اعتراض
شدید آنان مواجه شد و به درگیری با نیروی های سپاه پرداختندحامیان دستغیب
با حمله به سمت نرده‌های آهنی و درگیری با نیروهای سپاه برای لحظاتی نظم
مراسم تشییع را برهم زدند و با فشار و سر و صدا قصد داشتند داخل حرم شوند
که مسئولان برگزاری مراسم تشییع مانع این اقدام آنان شدند."

همزمان، سایت «خبرگزاری دانشجو»، وابسته نهادهای حکومتی نیز در گزارشی از
بروز ناآرامی در این مراسم خبر داده و ادعا کرده است "اعوان و انصار
علی‌محمد دستغیب با حمل سلاح سرد و گرم سعی در ایجاد فتنه داشتد... و  از
دیگر حاشیه های این مراسم؛ حضور پررنگ یکی از محکومین فتنه ۸۸ و سران
اصلاح طلب در شیراز بود."

گفتنی است، آیت الله علی محمد دستغیب، مرجع مردمی و عضو منتقد حکومت در
مجلس خبرگان، طی حوادث بعد از انتخابات همواره موضعی به حمایت از جنبش
سبز اتخاذ کرده و بارها مورد انتقاد و حمله و اهانت لباس شخصی ها قرار
گرفته بود.

این مرجع تقلید در تازه‌ترین موضع‌گیری خود از مقام‌های جمهوری اسلامی
خواسته به حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو رهبر جنبش سبز پایان دهند.






مهمترین اشتباهات ما
آیت الله حسینعلی منتظری

تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۳۹۰, ساعت ۲۳:۳۰

برای پیروزی انقلاب و سقوط شاه آمادگی نداشتیم؛ در تدوین و تصویب  قانون
اساسی تعجیل کردیم؛ بيشتر اختيارات را براى مقام ‏رهبرى قرار داديم و
تقريباً قدرت را در وى متمركز كرديم، بدون اين كه براى پاسخگويى و نظارت
واقعى و مردمى برعملكرد رهبر تمهيدى جدّى ‏تر بينديشيم.



برگرفته از کتابِ : انتقاد از خود (عبرت و وصیت)؛ گفتگوی بی پرده سعید
منتظری با پدر، استاد و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری، پاسخ
به پرسش چهاردهم

***

پرسش چهاردهم - ممكن است انتقادات ديگرى هم قابل ذكر باشد، ولى فعلاً به
فراخور اين مجال برخى از آنها مطرح شد. به عنوان آخرين نقد و پرسش در اين
مرحله از بحث:

الف - چنانچه اكنون مبارزات و فعاليت‏هاى سياسى خود را در قريب به نيم‏
قرن گذشته ارزيابى كنيد، چه مواردى رابه‏ عنوان اشتباهات اساسى خود بيان
مى‏ فرماييد؟

ب - در صورتى كه شرايط به گونه ‏اى مى‏ بود كه بعد از رحلت امام خمينى
حضرتعالى در مسند رهبرى قرارمى‏ گرفتيد، چه موضع اساسىِ متفاوتى اتخاذ
مى‏ كرديد كه وضعيت به‏ گونه‏ اى جز آنچه اكنون در آن واقع هستيم و
درصدداصلاح آن هستيد، قرار گيرد؟

جواب: همان‏ گونه كه قبلاً بيان كردم ما انسان‏ ها - به ‏جز آنهايى كه به
خواست خداوند از خطا مصون مانده‏ اند- عملاً ملازم با خطا و اشتباه
هستيم، و به طور حتم در عملكرد و فعاليت‏هاى سياسى خودمان اشتباهات
فراوانى داشته‏ ايم. من‏ اكنون پس از گذشت سال‏ها و كسب تجارب بيشتر،
مهمترين اشتباهات خود را در موارد زير خلاصه مى‏كنم:

1- در بُعد علمى يكى از مهم‏ترين اشتباهات ما اين بود كه حقوق انسان بما
هو انسان را در تحقيقات فقهى موردعنايت قرار نداديم و از سنت سلف صالح
خود پيروى كرديم و برخى از بحث‏ها درباره كرامت و حقوق ذاتى بشر را سوغات
غرب دانستيم، درحالى كه بسيارى از اين مسائل مأخوذ از شرع بلكه مورد
تأكيد آيات و روايات است، و برخى ديگرلازم است مورد تحقيق و بررسى دقيق
قرار گيرد؛ و من در آخرين درسهاى خارجِ خود به طور گذرا به اين مهم اشاره
كردم.

2- يكى از اشتباهات بزرگ ما اين بود كه اسلام را از ديدگاه يك  مكتب
داراى حكومت و سياست مورد تجزيه و تحليل قرار نداديم و به پيروى از سلف
صالح خود كه با ديد غيرحكومتى و غيرسياسى به اسلام مى ‏نگريستند، ما
نيزهمان‏ گونه اسلام را فهميديم و ارزيابى كرديم. در صورتى كه عالمان
دينى اهل سنّت برخلاف ما - چون در عمل درگيرمسائل حكومتى و سياسى بودند-
نگرش ديگرى به زواياى فروع اسلامى پيدا كردند و ابواب زيادى را كه در فقه
مامغفول ‏عنه مانده است، مورد ارزيابى قرار دادند. اگر ما با اتّكا به
منابع غنى خود با اين ديدگاه به مسائل فقهى اجتماعى‏ اسلام نگاه مى‏
كرديم از نظر كمّى و كيفى با آنچه اكنون در فقه حوزه ‏ها رايج است تفاوت
زيادى داشتيم.

البته من سلف صالح را معذور مى‏دانم؛ زيرا پس از شروع دوران غيبت كبرى و
فشار سلاطين و حكام غيرصالح برعلما و صالحان شيعه، روح يأس از تحقق حكومت
شرعى مطابق موازين فقه شيعه بر آنان حاكم شد و حركت و قيام‏ برخى از آنان
نيز نافرجام ماند و به پيروزى نرسيد؛ و لذا فقهاى شيعه به مسائل حكومتى
اسلام توجهى نكردند و زواياى‏ زيادى را اصلاً مورد ارزيابى اجتهادى قرار
ندادند.

كسانى كه دوران قبل از پيروزى انقلاب را درك كرده‏ اند به‏ خوبى مى‏
دانند آنچه بيشتر در رابطه با مسائل سياسى واجتماعى در دسترس قشر فرهنگى
و روشنفكر مذهبى ما قرار داشت، ترجمه‏ هايى بود از كتاب‏هاى اهل سنّت، به
‏ويژه‏ متفكرين مصرى و لبنانى؛ و از متفكران شيعى كمتر كتابى بود كه در
اين رابطه به جامعه فرهنگى عرضه شده باشد، و اين‏ بدان جهت بود كه اهل
سنّت سابقه بيشترى در اين زمينه داشتند و متفكران آنان از سال‏ها پيش
درصدد معرفى و تبيين‏ حكومت اسلامى و زواياى آن برآمده بودند، و در اين
زمينه بيشتر نوشته‏ هاى اخوان المسلمينِ اوليه -قبل از انشعاب آن-مورد
مراجعه قرار مى‏ گرفت.

البته نمى‏ خواهم بگويم همه آنچه در اين كتاب‏ها نوشته شده بود صحيح و
مورد تأييد مى‏ باشد، روشن است كه در آنهامطالب غيرمطابق با موازين شيعه
نيز وجود داشت؛ و لكن مقصود من اين است كه متفكران اهل سنّت زودتر از ما
تحقيق‏ و مطالعه پيرامون زواياى حكومت دينى را شروع كردند و آثار و
نوشته‏ هاى زيادى در اين رابطه در تاريخ فرهنگ ‏اسلامى برجاى گذاشتند.

ناگفته نماند آن جلساتى كه من و دوستانم در دوران مبارزات تشكيل داديم كه
يازده نفر از جمله آقايان ربانى شيرازى،مشكينى، آذرى قمى، امينى، سيدعلى
و سيدمحمد خامنه‏ اى، هاشمى رفسنجانى، مصباح يزدى و عده ‏اى ديگر از فضلا
در آن شركت داشتند، مبتنى بر احساس همين كمبود مهم بود؛ و به نظر خودمان
مى‏خواستيم در اين راستا حركت كنيم. اما-چنان كه مشروح آن را در خاطرات
بيان كرده‏ ام- اين جلسات خيلى طول نكشيد و لو رفت و نتوانستيم خلأ موجود
را كه ‏به آن اشاره شد، برطرف كنيم.

3- اشكال مهم ديگرى كه هم به من و هم به مرحوم امام و هم به ساير آقايان
اهل مبارزه متوجه است اين است كه‏ همگى در فكر سقوط رژيم شاه بوديم، بدون
اين كه به مسائل و معضلات بعد از آن فكر و مطالعه جدى كرده باشيم و
اين‏كه از تجربيات ساير كشورهايى كه با انقلاب رژيم فاسدى را ساقط كرده و
نظام مورد قبول خود را به جاى آن قرار داده ‏اند مطلع باشيم. روزى در قم
من به امام گفتم: « حضرتعالى مى‏ فرماييد: رژيم ساقط شود؛ آيا براى بعد
از آن فكر كرده ‏ايد؟» به‏ شوخى فرمودند: « شخصى دعاى تحويل سال را مى‏
خواند و مى‏ گفت: « حوّل حالنا»؛ گفتند: چرا « إلى أحسن الحال» را نمى‏
گويى؟ گفت: به هر حالى متحول بشود بهتر از حال فعلى است.»

اين نقيصه مى‏ بايست قبل از پيروزى برطرف مى ‏شد و افرادى قوى و صالح
مأمور فكركردن و مطالعه و بررسى تمام‏ جوانب حكومت آينده مى ‏شدند؛ و از
طرف ديگر همان‏گونه كه در دنيا در ميان رهبران مبارزه و انقلاب قبل از
پيروزى‏م عمول است، علاوه بر تبيين ايدئولوژى و مكتب مورد قبول خود، در
فكر و درصدد كادرسازى و شناسايى نيروهاى‏ لايق و صالح براى شؤون مختلف
حكومت آينده برمى ‏آمديم. اين نكته را بارها اينجانب گفته ‏ام كه انقلاب
ما هنگامى كه‏ پيروز شد ما حدّاقل به هزار قاضى مجتهدِ عادلِ عاقل نياز
داشتيم، در صورتى كه ده ‏تا قاضى واجد شرايطِ آماده نداشتيم؛ و از اين
راه بسيار آسيب ديديم.

من اين اشكال را در حدّ خودم قبول دارم كه در اين زمينه قصور كرديم و به
اين امر مهم توجه نكرديم. شايد عذرهمگى اين باشد كه هيچ يك اميدى به
پيروزى مبارزات و سقوط رژيم شاه و دستيابى به حكومت اسلامى نداشتيم.

4- ايراد ديگر، تعجيل در تدوين و تصويب قانون‏ اساسى است. ما نبايد بدون
كسب تجربه در حكومت و بدون ‏برخورد با مشكلات در تدوين آن عجله مى‏كرديم.
در آن مقطع، هم دولت موقت و هم مرحوم امام نظرشان بر اين بود كه‏ هرچه
زودتر كشور و انقلاب داراى شكل قانونى شود و قانون‏ اساسى به تصويب برسد؛
در حالى كه نه آنان و نه خبرگان‏ قانون‏ اساسى هيچ تجربه‏ اى از اداره
كشور و حكومت كردن نداشتيم. اكنون فكر مى‏كنم اگر ما مدت بيشترى كشور را
باهمان شوراى انقلاب اداره مى‏ كرديم -البته با توسعه دادن و گسترش كمّى
و كيفى شورا و آوردن افراد صالح و قوى‏ بيشترى در آن- و مشكلات و
ابهاماتى را كه در ابتدا قابل پيش‏بينى نبود در عمل تجربه مى‏ كرديم، به
‏يقين در تصويب ‏قانون‏ اساسى بصيرت و آگاهى بيشترى به خرج مى‏ داديم و
نواقصى كه بعداً بهانه بازنگرى و درج ولايت مطلقه فقيه درآن شد، كمتر به
وجود مى‏ آمد.

علاوه بر اين، ما مى‏ بايست هنگام تدوين قانون‏ اساسى براى نحوه بازنگرى
آن هم اصلى را به تصويب مى‏ رسانديم. البته ما در همان ايام چند اصل ديگر
را هم تنظيم كرده بوديم كه يك اصل آن مربوط به چگونگى اصلاح و بازنگرى
درقانون‏ اساسى بود. ولى در آن زمان -چنان كه گفتم- دولت موقت عجله
داشت و اصرار مى‏كرد كه بررسى و تصويب‏ قانون ‏اساسى يك ماه بيشتر به طول
نينجامد و با اين همه حدود سه ماه طول كشيده و حوصله خيلى‏ ها سر رفته
بود، ومرحوم امام هم در جلسه ‏اى به من گفتند: « بس است و قضيه را جمع
كنيد». اشتباه من در آن موقع اين بود كه بايد پافشارى مى‏كردم و نسبت به
ضرورت بررسى آن چند اصل، بيشتر استدلال مى‏كردم. نتيجه آن شد كه در عمل،
بازنگرى ‏قانون‏ اساسى ( به‏ ظاهر به دستور امام ) توسط بيست و پنج نفر -
كه جز پنج نفر از نمايندگان مجلس، بقيه منصوب بودند وخيلى ‏هايشان در اين
زمينه تخصص نداشتند- انجام شد و ديديم كه چه محصولى به ‏بار آورد. و در
همين بازنگرى، اصلى ‏را براى چگونگى اصلاح قانون‏ اساسى گنجاندند كه در
آن همه‏ كاره رهبرى است؛ هم در تشكيل و هم در تركيب و هم دردستور كار
هيأت بازنگرى نقش منحصر به فرد دارد و مردم عملاً كاره ‏اى نيستند.

5- نقد ديگرى كه بسا بيش از همه متوجه من گردد اين است كه در تدوين
قانون‏ اساسى، بيشتر اختيارات را براى مقام ‏رهبرى قرار داديم و تقريباً
قدرت را در وى متمركز كرديم، بدون اين كه براى پاسخگويى و نظارت واقعى و
مردمى برعملكرد رهبر تمهيدى جدّى ‏تر بينديشيم. و اساساً از اين نكته
غافل بوديم كه در دنياى امروز و با توجه به تخصصى شدن‏ امور، ارجاع مسائل
پيچيده اجتماعى، سياسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى و روابط بين ‏الملل به يك
فرد كه فقط تخصص ‏فقهى دارد، موجب بروز مشكلات گرديده و بدون وجه شرعى و
عقلى است. آنچه از فقيه به عنوان فقيه انتظار مى ‏رود،استنباط احكام شرعى
و نظارت بر اسلامى بودن قوانين است در جامعه ‏اى كه مردم آن خواستار
پياده شدن احكام اسلامى‏ هستند؛ و حدود اين نظارتِ داراى ضمانت اجرا بايد
توسط قانون مشخص گردد و نبايد موجب دخالت در حيطه‏ ها وحوزه‏ هاى ديگر
شود.

اين اشكال در مورد بخشى از كتاب « دراسات فى ولاية الفقيه» -كه در آن بر
تمركز قواى حاكميّت در شخص والى‏ تأكيد كرده بودم- نيز وارد است؛ هرچند
در اين كتاب نظريه انتخاب را ثابت كرده ‏ام و بر اساس اين نظريه،
شكل‏هاى‏ مختلف حكومت -اعم از متمركز يا تفكيك شده- توسط مردم قابل پياده
شدن و مشروع است.

6- ايراد ديگرى كه ممكن است به من وارد باشد عدم قبول مسؤوليت بازنگرى در
قانون‏ اساسى است. در مقطع‏ حساس سال آخر عمر مرحوم امام يكى از تحركات
سرنوشت ‏ساز آقايان، تلاش در جهت بازنگرى قانون‏ اساسى بود. درآن زمان
مسأله غيرقانونى بودن مجمع تشخيص مصلحت بر سر زبان‏ها بود و من نيز روى
آن حساس شده بودم؛ زيرامشاهده مى‏كردم كه آقايان يك شوراى مصلحتى درست
كرده ‏اند كه اعضاى آن همگى انتصابى مى‏ باشند و هركارى را كه‏
مى‏خواستند و هرقانونى را كه مسير طبيعى آن طى نمى‏شد مى‏توانستند به
تصويب برسانند؛ و در واقع به مركزى موازى‏ با قوه مقننه تبديل شده بود.
دغدغه آقايان غيرقانونى بودن مجمع بود و به نظر مى‏رسيد عده ‏اى به
‏دنبال قانونى‏ كردن و گنجاندن آن در قانون ‏اساسى هستند. مرحوم حاج احمد
آقا كه سردمدار قضيه بازنگرى بود و از نواقص قانون‏ اساسى-ازجمله مسأله
مجمع تشخيص مصلحت و ناهماهنگى بين رياست جمهورى و نخست ‏وزيرى و عدم
كارآيى شوراى‏عالى قضايى- سخن مى‏ گفت، به من اصرار كرد با توجه به اين
كه رياست مجلس خبرگان قانون‏ اساسى با من بوده به امام‏ نامه ‏اى بنويسم
و نواقص فوق را متذكر شوم، و از ايشان بخواهم كه اجازه دهند هيأتى متكفل
اصلاح قانون ‏اساسى وبازنگرى آن شود. او مى‏گفت: « سپس امام طى نامه‏ اى
نظر شما را قبول كرده، مسؤوليت آن را برعهده شما مى‏ گذارند وشما هركس را
كه مى‏خواهيد براى اين هيأت تعيين مى‏ كنيد.»  من در آن شرايط فكر
مى‏كردم نواقص فوق‏ الذكر بهانه ‏اى‏ است براى هدف ديگرى، و آن قانونى
كردن مجمع تشخيص مصلحت نظام ( غافل از آن كه گويا هدف آنان بالاتر از
اين‏ بوده است، و در فكر حذف قيد مرجعيت از شرايط رهبرى و درج ولايت
مطلقه فقيه در قانون‏ اساسى نيز بوده‏ اند) ؛ و ازطرفى دست زدن به قانون‏
اساسى را در آن شرايط حساس - كه بعد از قبول قطعنامه بود - صلاح نمى
‏دانستم. بر اين اساس‏ با اين كه مرحوم حاج احمدآقا اصرار داشت من قبول
نكردم؛ بلكه نامه‏ اى هم به امام نوشتم و در آن توضيح دادم كه درحال حاضر
تغيير قانون‏ اساسى به مصلحت نيست. با برخى ديگر از افراد مثل آقاى امينى
هم صحبت كردم، و از اوخواستم با آقاى مشكينى نيز صحبت كند كه مبادا در
اين مسأله دخالت و همكارى كنند و ظاهراً او با آقاى مشكينى هم ‏صحبت كرده
بود. اما پس از چندى اين برنامه به نام شخص امام تحقق پيدا كرد و چند نفر
متصدى اين كار شدند و آقايان‏ مشكينى و امينى هم آن را قبول كردند و
همراه و هماهنگ شدند.

من امروز فكر مى‏ كنم اگر آن مسؤوليت را مى‏ پذيرفتم شايد قانون ‏اساسى
به اين وضعى كه درآمد - و عنوان ‏ولايت ‏مطلقه در آن درج شد و تعارض آن
بيشتر و اصول مردمى آن كمرنگ‏ تر شد- درنمى‏ آمد و مسير جريان كشور درشكل
كنونى قرار نمى‏گ رفت؛ بلكه اشكالات قبلى آن هم تا حدودى رفع مى ‏شد. در
آن زمان كه مرحوم احمدآقا نسبت به‏ اين امر اصرار داشت و در اين زمينه با
آقاى سيدهادى هاشمى نيز صحبت كرده بود، آقاهادى به ايشان گفته بود: «
شمامى‏ دانيد كه اگر تعيين اعضاى بازنگرى بر عهده آقاى منتظرى باشد، فقط
امثال آقاى حائرى شيرازى و آقاى موسوى‏ جزايرى را مأمور اين كار نمى‏
كند، بلكه قاعدتاً از كسانى همچون آقايان عزت‏ الله سحابى و دكتر پيمان و
امثال آنها هم‏ دعوت خواهد كرد.» و احمدآقا هم در ظاهر پذيرفته بود.
البته اين احتمال هم بود كه آنها مى‏ خواستند در ابتدا از من براى‏ جا
انداختن ضرورت بازنگرى استفاده كنند و سپس با توجه به ديدگاه اينجانب
نسبت به تركيب اعضا كه بعضاً متفاوت با ديدگاه امام بود، و حساسيتى كه
براى امام در اين اواخر نسبت به نهضت آزادى و گروه‏هاى ملّى مذهبى ديگر
درست شده‏ بود، نزد امام جا بيندازند كه مثلاً من با آنها سروسرّى دارم
كه در اين سطح آنها را مطرح مى‏كنم و نمود عينى بيشترى به‏ داعيه انفصال
من از نظام و امام بدهند و اصطكاك‏ها را بيشتر كنند، والله عالم.

7- نقيصه ديگرى كه وجود داشت اين بود كه پس از پيروزى انقلاب به‏ تدريج
تمام اركان حكومت و قدرت در دست‏ افراد خاصى قرار گرفت و ديگر براى ساير
جريان‏هايى كه در انقلاب اسلامى سهيم بودند و تعهد آنان نسبت به اسلام
ومصالح كشور محرز بود - و يا حتى كسانى كه در انقلاب سهيم نبودند ولى
براى كشورشان متعهد و دلسوز بودند- مجالى‏ نمانده بود. البته من به‏ زودى
متوجه اين نقيصه شدم و در سال‏هاى قائم‏ مقامى بارها اين خطر را متذكر
شدم و درملاقات‏هايى كه با صاحبان جرايد داشتم از آنان مى‏ خواستم تا فقط
زبان حاكميّت نباشند و نظرات و مطالب گروه‏ها وصاحبان افكار و انديشه‏
هاى ديگر را هم در روزنامه‏ ها درج كنند. يكى از اين ملاقات‏ كنندگان
آقاى مسيح مهاجرى مديرمسؤول روزنامه جمهورى اسلامى بود، كه از پيش از آن
زمان تاكنون از سوى آقاى خامنه‏ اى - كه صاحب امتياز اين‏ روزنامه است -
مديريت آن را برعهده دارد. او با حالتى كه ناراحتى در چهره‏ اش نمايان
بود گفت: « آقا، آخر اين هايى را كه‏ شما مى‏ گوييد نظراتشان را در
روزنامه‏ ها بياوريم، ضدّ انقلاب هستند و...»؛ من به او رو كردم و گفتم:
« ببين! هم تو مى‏دانى‏ كه من چه مى‏گويم و هم من مى‏دانم كه تو چه
مى‏گويى!» و او ساكت شد و ديگر چيزى نگفت. در آن زمان حجةالاسلام‏ آقاى
سيدمحمد خاتمى نماينده امام و سرپرست مؤسسه كيهان بود و او پيشنهاد مرا
به ‏خوبى در روزنامه كيهان عمل كرد و صفحه‏ا ى را گويا تحت‏ عنوان: « گذر
انديشه ‏ها» به درج نظرات ساير جناح‏ هايى اختصاص داد كه در قدرت و
حاكميّت ‏قرار نداشتند، ولى ديرى نپاييد كه اين صفحه با مخالفت‏ هايى
روبرو شد و متوقف گرديد. پس از آن در يكى از روزهايى‏ كه آقاى خاتمى به
دفتر من آمده بود، آقاى سيدهادى هاشمى از او علت تعطيلى اين صفحه را جويا
مى‏شود، و آقاى‏ خاتمى به مزاح مى‏گويد: « آخر ما ارباب داريم!»

من اكنون احساس مى‏كنم كه جا داشت در اين رابطه پافشارى بيشترى كرده و
مخالفت مراكز قدرت را با تدبير وپيگيرى علاج مى‏كردم، و نيز تلاش مى‏
كردم كه تك صدايى در حاكميّت تبديل به سنّت نشود.

همين اشتباه در مورد تعدّد احزاب رسمىِ مستقل و قوى رخ داد و ما به عواقب
سوء آن توجه نداشتيم و هرچند من درسخنرانى‏ هاى عمومى و صحبت‏هاى خصوصى
كراراً بر تعدّد و آزادى احزاب تأكيد داشتم ولى اگر تا امام در قيد حيات‏
بودند تعدّد احزاب رسمى و مردمى نهادينه مى‏ شد، امروز كشور تحت حاكميّت
يك جناح انحصارطلب قرار نمى‏ گرفت.

8- اشتباه ديگر من تأييد تسخير سفارت آمريكاست. من در آن فضا اين عمل را
تأييد كردم؛ در حالى كه امروز بر اين‏ باورم اين كار بدون اين كه فايده
چندانى براى كشور داشته باشد، ضررهاى فراوانى به‏ بار آورد و ملت آمريكا
و ديگرملت‏ها را نسبت به جمهورى اسلامى حساس و بدبين ساخت؛ و چه‏ بسا در
شروع جنگ توسط صدام نيز به عنوان انتقام‏ و عكس‏ العمل نقش مؤثرى داشت.

ما حتى بعد از اين عمل در آزادى گروگان‏ها نيز فرصت‏ هاى خوبى را از دست
داديم، از جمله مرحوم ياسرعرفات‏ قصد ميانجيگرى در اين زمينه را داشت و
قول‏هايى هم به مردم آمريكا داده بود، ولى وساطت او از سوى ايران
پذيرفته‏ نشد. در حالى كه اگر ميانجيگرى او پذيرفته مى‏ شد مى‏ توانست
پيروزى و امتياز بزرگى براى فلسطينى‏ ها - به‏ ويژه درافكار عمومى جهان و
بالاخص ملت آمريكا- به‏ شمار آيد.

9- در ماه‏هاى اوّل انقلاب كه هنوز بيمارى قلب امام شديد نشده بود و در
قم حضور داشتند، به ايشان گفتم: « در دنيا معمول است پس از هر كودتا يا
انقلابى كه انجام مى‏شود، حكومت فاتح و پيروز هيأت‏ هايى را به عنوان
ابراز حسن نيّت‏ به كشورهاى مختلف و به‏ خصوص كشورهاى مجاور و همسايه مى‏
فرستد و سياست‏ هاى خود را توضيح داده و آنان رامطمئن مى‏ سازد كه قصد
تعرّض به مرزهاى كشورشان را ندارد؛ خوب است ما هم چنين كارى كنيم تا
مقدارى از تنش‏ هاو وحشت‏ ها كاسته شود.» اكنون فكر مى‏ كنم نمى‏ بايست
آن پيشنهاد را رها مى‏ كردم و لازم بود با صحبت كردن با سران‏ كشور كه
اكثراً از دوستان و شاگردان من بودند مسأله را پيگيرى مى‏ كردم. اگر اين
پيشنهاد عملى مى‏ شد بسا در جلوگيرى‏ از بروز بسيارى از مشكلات - به‏
ويژه در صحنه سياست خارجى- مؤثر بود.

10- جوّ داغ و ملتهب ابتداى انقلاب موجب شده بود كه برخى تندروى‏ ها و
طرح‏ه اى نپخته و نسنجيده و به‏ ا صطلاح‏ انقلابى انجام پذيرد و يا صحبت‏
هاى تندى بر زبان جارى شود، كه من هم كم و بيش در پاره‏ اى از اين موارد
تحت تأثيرقرار گرفتم. برخى از جوّسازى‏ ها و شانتاژه اى سياسى در مراحلى
بحرانى از سال‏هاى دهه شصت نيز در اين زمينه ‏تأثيرگذار بوده است.

به نمونه ‏هايى در اين‏ باره - كه به شخص اينجانب مرتبط است - اشاره مى‏ كنم:

الف- از اشتباهاتى كه در اوايل پيروزى انقلاب صورت پذيرفت، تأسيس نهادها
يا دستگاه‏هاى موازى و بعضاً برخلاف قانون بود. اگر وجود برخى از اين
دستگاه‏ها به‏ خاطر شرايط ويژه ابتداى انقلاب توجيه شود، قطعاً ادامه
فعاليت‏ آنها غيرقابل توجيه به نظر مى‏رسد. يكى از اين نهادها، شوراى
عالى انقلاب فرهنگى است كه مصوبات آن، گاه ورود به‏ عرصه قانونگذارى بوده
است كه از وظايف قوه مقننه مى‏ باشد. نفس اين كه عده ‏اى از مسؤولان
فرهنگى براى‏ هماهنگ‏ سازى سياست‏ها و برنامه‏ هاى فرهنگى كشور مجموعه
‏اى را تشكيل دهند امر پسنديده ‏اى است؛ اما اين كه اين ‏افراد - به
انضمام عده‏ اى از افراد منصوب و غيرمسؤول-  در امر قانون گذارى دخالت
كنند و مصوبات آنها فوق مصوبات‏ مجلس به شمار آيد، امرى ناپسند و برخلاف
موازين حقوقى است.

اينجانب در سال‏هاى اوايل پيروزى انقلاب، تحت تأثير شرايط ويژه آن زمان،
از جمله كسانى بودم كه از اين نهاد ومصوبات آن دفاع كرده ‏ام؛ و اين
موضعگيرى و دفاع، امروز از موارد قابل نقد در مواضع من به‏ شمار مى‏آيد.
جالب اين كه‏ چندى پيش يكى از بستگان نزديك، جمله‏ اى را كه من در آن
سال‏ها در جلسه ‏اى خصوصى در دفاع از مصوبات‏ فراقانونى اين شورا گفته
بودم و ضبط شده بود، بدون ذكر نام گوينده براى من آورد. من با خواندن آن
جمله با ناراحتى‏ گفتم: « اين حرف‏ها چيست كه نوشته ‏اى؟!» و او بلافاصله
گفت: « صحبت‏ هاى خود شماست كه در آن سال‏ها گفته‏ بوديد!».

ب- از ديگر اشتباهات برخى از مسؤولان از همان ابتدا، تنگ‏ن ظرى‏ها و خط
بازى‏ها و حذف نيروهاى مخلص ومتخصص بود؛ كه متأسفانه اين روند ادامه
داشته و در سال‏هاى اخير شدت يافته است. بسيارى از كارشناسان دلسوز
ومتعهد -كه هم داراى سابقه درخشان در انقلاب بودند و هم نسبت به بسيارى
از روحانيون در مسائل سياسى آگاه‏تربودند - در اوايل انقلاب توصيه‏ هايى
كردند كه اگر عمل مى‏ شد وضعيتى بهتر از امروز داشتيم؛ اما نه‏ تنها به
آن توصيه‏ هاعمل نشد، بلكه آنان مورد تعرض و اهانت واقع شدند و عليه آنها
شعار داده شد.

من كه در آن زمان كم و بيش در جريان نظرات اين دوستان قرار مى‏ گرفتم،
به‏ تدريج مورد سوءظنّ عده‏ اى واقع شدم و نزد مرحوم امام جوّسازى كردند
كه بيت فلانى محل رفت و آمد ليبرال‏ هاست و او از آنها خط مى‏ گيرد. در
واكنش به اين‏ جوّسازى‏ ها من موضعى انفعالى به خود گرفتم و حتى در شرايط
بحرانى فروردين 68 و تحت فشار شديد روانى وسياسى، در نامه خود به امام از
آنان تبرّى جستم. اكنون فكر مى‏ كنم از همان ابتدا اشتباه كرده و شايسته
بود به‏ جاى اين قبيل‏ مواضع انفعالى، در مقابل انحصارطلبى برخى از
مسؤولان با صراحت مى‏ ايستادم و از نظرات كارشناسان دلسوز و متعهد با
منطق و استدلال دفاع مى‏كردم.

ج- در روايتى از امام معصوم‏ عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: « إنّ
عليّاًعليه السلام لَم يَكُن ينسب أحداً مِن أهلِ حَربِه إلى‏ الشّركِ وَ
لا إلى النّفاق و لكنّه كانَ يقول: هم إخواننا بَغَو عَلَينا.» (
وسائل‏ال شيعة، كتاب الجهاد، باب 26 از ابواب « جهاد العدوّ ومايناسبه»،
حديث 10) « حضرت على‏ عليه السلام هيچ يك از كسانى را كه با او مى‏
جنگيدند منتسب به شرك و نفاق نمى‏ كرد؛ بلكه‏ مى‏ فرمود: آنان برادران ما
هستند كه بر ما طغيان كرده‏ اند.»

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام - كه ما ادعاى پيروى از آن بزرگوار را داريم-
هيچ‏گاه مخالفين خود را كه مسلّح بودند و با ايشان‏ مى‏ جنگيدند و خون
بى‏ گناهان را مى‏ ريختند، منافق يا كافر و يا مرتد و... خطاب نكردند؛ و
بيشترين تلاش خود را جهت‏ هدايت آنها به كار مى‏ گرفتند و به عنوان نمونه
از دوازده هزار مخالف مسلح كه در نهروان با حضرت اعلان جنگ ‏مسلحانه كرده
بودند، هشت هزار نفرشان را منصرف كردند و بعداً هم متعرض اين هشت هزار
نفر نشدند؛ اما ما مخالفين‏ خودمان را به جاى هدايت، به موضع مى‏
كشانديم.

اين كه آنان با ما مخالف بودند مجوّز نمى‏شد كه به آنان لقب « منافق »
بدهيم. بگذريم از اينكه اساساً وقتى گروهى ‏اسلحه به دست گرفتند و
جنگيدند ديگر منافق نيستند كه پنهانى و دورويه كار كنند بلكه محاربند و
اطلاق منافق بى‏ معنا است و البته هنوز هم رواج دارد. به هر حال آنان به
‏غلط مسيرى را انتخاب كرده و بيشتر هوادارانشان به آن معتقد بودند؛ما با
روش اسلامى توانايى داشتيم خيلى از آنها را جذب كنيم. اما با شعار مرگ
خواهى و منافق خطاب كردن، آنان راجرى‏ تر كرديم و امكان بازگشت را از
بسيارى از آنها گرفتيم. من خودم بيش از همه مورد هدف و قربانى اعمال و
روش‏هاى سازمان مجاهدين خلق بوده‏ ام؛ اما به ‏نظر مى‏رسد روش ما هم روش
صحيحى نبوده است.

در ديدارهايى كه اوايل پيروزى انقلاب، برخى از مسؤولان كشور با من
داشتند، كراراً حديث فوق را به آنان تذكرمى ‏دادم و مى‏گفتم: اين تعبير
منافق درباره مجاهدين خلق علاوه بر اين كه چندان با واقع منطبق نيست موجب
تحريك ‏آنان و فاصله  گرفتن  بيشتر از جمهورى اسلامى و آرمان ‏هاى آن
است، ولى اين تذكر من براى آنان سنگين بود و به همان‏ شيوه خود ادامه
مى‏دادند. خود من هم بعد از شروع جنگ مسلحانه سازمان تا مدت‏ها تحت‏
تأثير جوّ سياسى از اين تعبيراستفاده مى‏كردم كه اشتباه بود.

د - پس از حملاتى كه در سال 1368 به بيت من شد و مهاجمان در شعارها از من
با عنوان « ضدّ ولايت فقيه!!»  ياد كردند، در سخنانى كه در جلسه درس بعد
از حمله كردم ضمن يادآورى اين كه اصولاً من پايه‏ گذار ولايت فقيه بوده
‏ام وحدود چهار جلد كتاب - كه حاصل چند سال درس‏ هاى خارج فقه است-  در
رابطه با اثبات و تحكيم مبانى فقهى دولت‏ اسلامى نوشته ‏ام، و ذكر اين
نكته كه مرحوم آيت‏ الله بروجردى اصل حكومت اسلامى را از ضروريات اسلام
مى‏ دانستند، چنين تعبير كردم كه هر كس مخالف ولايت فقيه باشد من چشم او
را درمى‏ آورم...؛ و منظور من ولايت فقيهِ جارى كه‏ عموماً از آن مى
‏نالند نبود، بلكه ولايتى بود كه مظهر آن، پيامبراكرم ‏صلى الله عليه
وآله وسلم و امام على‏ عليه السلام بودند، اما بسيارى از دوستان مرا مورد
نقد قرار دادند كه چرا اين  تعبير را به‏ كار برده‏ ام.

من اكنون كه روزگار ولايت فقيه به وضعيت تأسف‏ بار كنونى رسيده است نقد
دوستان را مى‏ پذيرم و خودم را مورد سرزنش قرار مى‏دهم و مى‏گويم: چنين
تعبيرى در هيچ شرايطى صحيح نيست؛ و آن تعبير من درحقيقت يك موضع‏ انفعالى
و در واكنش به شعار «ضدّ ولايت فقيه» نسبت به من بود.
ه - در ماه‏ هاى آخر جنگ كه همه اميدها به يأس تبديل شده بود و جبهه‏ هاى
جنگ، سرد و رزمندگان بدون انگيزه شده‏ بودند، و از طرفى هواپيماى
مسافربرى ايران در خليج فارس مورد حمله نظامى آمريكا قرار گرفت و نزديك
به سيصدانسان بى‏ گناه كشته شدند، اين فكر در پاره‏ اى از محافل سياسى
مطرح شد كه چرا به جاى جنگ با عراق كه معلولى بيش‏ نيست منافع آمريكا كه
علت و منشأ اصلى است مورد حمله هسته‏ هاى مقاومت قرار نمى‏ گيرد، و من هم
چنين نظرى‏ داشتم و در نامه‏ اى به مرحوم امام هم آن را نوشتم.

11- ايراد ديگر، ضعيف بودن رابطه اينجانب با مرحوم امام است. فاصله
ملاقات‏ هاى من با ايشان زياد بود و گاهى به چندين ماه مى‏ رسيد؛ در حالى
كه مسائل كشور و انقلاب فراوان بود، و از طرفى ديدار مسؤولان كشور از
رده‏ هاى مختلف‏ با من از نظر كمّى بسيار بود و از نظر كيفى نيز بسيارى
از مسائل و مشكلات را كه طرح آنها با امام عملاً ميسور نبود با من‏ مطرح
مى‏كردند و راه‏ حل مى‏ خواستند. همچنين ائمه جمعه و علماى شهرستان‏ها
نيز مشكلات مناطق خود را با من ‏مطرح و استمداد مى‏كردند و من در حدّ
توان و اختيارات خودم آنها را كمك و يا اظهارنظر مى‏كردم و يا اگر نيازى
به ‏توصيه به سران كشور بود خواسته آنان عملى مى‏شد.

بديهى است در چنين وضعيتى من مى‏ بايست با مرحوم امام - كه بسيارى از
تصميم‏ گيرى‏هاى كليدى به ايشان ختم‏ مى‏شد- رابطه بيشترى مى‏ داشتم؛
ولكن كثرت مشاغل و درس و بحث و كارهاى علمى روزانه به من اجازه ارتباط
بيشتررا نمى‏ داد و من فكر نمى‏ كردم اين فاصله زياد اين ضررهاى فراوان
را به دنبال داشته باشد. اما بعداً تقريباً معلوم شد كه‏ وضع شكل ديگرى
داشته است؛ زيرا بسيارى از تذكرات من جنبه انتقادى به مسؤولان داشت و
بعداً مطلع شدم كه آنان ازاين انتقادها خوششان نمى‏ آيد و حتى بعضاً
حساسيت نيز پيدا كرده‏اند و بعضى از آنها در ديدارهاى خود با امام
انتقادهاى‏ مرا طور ديگرى جلوه داده‏ اند. كم‏كم احساس كردم هنگامى كه من
با امام ملاقات مى‏كنم و مطالب خود را -ك ه معمولاًمحورهاى آنها را روى
كاغذى يادداشت كرده بودم- با ايشان در ميان مى‏گذارم، گويا ايشان ذهنيتى
پيدا كرده ‏اند و مطالب‏ مرا جدّى نمى‏ گيرند. در اين اواخر مطمئن شدم كه
دست‏هايى فعال بوده تا ذهن امام را نسبت به من مشوب كنند؛ تا آنجاكه آقاى
هاشمى رفسنجانى به آقاى سيدهادى هاشمى گفته بود: « امام مى‏گ ويند
حرف‏هاى آقاى منتظرى همان حرف‏هاى‏ راديو بغداد است.» و سپس گفته بود:
»من پيش ‏بينى مى‏ كنم كه روزى امام دستور دهند حرف‏هاى آقاى منتظرى از
صدا وسيما پخش نشود.»آقاى هاشمى
رفسنجانى سپس از آقاى سيدهادى خواسته بود تا صحبت‏هاى مرا قبل از گزارش
به‏رسانه ‏ها با ايشان هماهنگ كند و هر قسمتى را كه او صلاح ديد گزارش
شود. آقاى سيدهادى نيز پيشنهاد او را با من مطرح‏ نمود و من شديداً ردّ
كردم.

من اكنون فكر مى‏كنم يكى از عوامل اصلى و مهمى كه بعضى افراد توانستند
ذهنيت امام را نسبت به صحبت‏ هاى‏ انتقادى من خراب كنند و عليرغم استقبال
عموم مردم از اين سخنان، ايشان را حساس نمايند، همين فاصله ملاقات‏ هاى‏
من با ايشان بود؛ و اين فاصله راه را براى فتنه‏ گران هموار كرد. رابطه و
سابقه آشنايى من با امام به گونه ‏اى بود كه اگر ارتباط من با ايشان
بيشتر مى‏ بود چه بسا مى‏ توانست توطئه آنان را خنثى كند. حتى پس از
حوادث فروردين ماه 68 احتمال قوى‏ مى‏دادم كه اگر حضوراً با امام ملاقات
كنم و مسائل را براى ايشان توضيح دهم، شبهات از ذهن ايشان برطرف مى‏شود؛
لذا از طريق آقاى درّى نجف‏ آبادى - كه در آن زمان مسؤول دفتر من بود-
اين موضوع را مطرح كردم؛ چندى بعد آقاى درّى‏ گفت كه احمدآقا خمينى با
اين امر مخالفت كرده است!.

12- نقد ديگر اين است كه در مقابل اصرار برخى از دوستان مبنى بر تصويب
ماده واحده مربوط به قائم‏ مقامى من‏ توسط مجلس خبرگان كوتاه آمدم و كارى
نكردم كه اين ماده واحده به تصويب نرسد. البته من وقتى از چنين طرحى‏
مطلع شدم توسط آيت‏ الله طاهرى اصفهانى و مرحوم آيت‏ الله حاج شيخ عباس
ايزدى نظر مخالف خود را به خبرگان‏ اعلام كردم و نامه‏ اى نيز در اين
رابطه به آيت‏ الله مشكينى نوشتم؛ ولى امروز متوجه مى‏ شوم كه مى‏ بايست
جدّى‏ تر اقدام‏ مى‏ كردم و حتى از طريق رسانه‏ ها مخالفت خود را با اين
اقدام اعلام و جلوى آن را مى‏ گرفتم.

13- اشكال ديگر به من اين بود كه گاه طرح‏ هاى خوبى را پيشنهاد مى‏ دادم
كه با استقبال نيز روبرو مى‏ گرديد، اما درمقام اجرا نظارت مناسبى بر
آنها نداشتم و در عمل خلاف مقصود حاصل مى‏شد. طرح بند «ج»  كه با اصرار
من و آيت‏ الله‏ بهشتى و آيت‏ الله مشكينى اجرا مى‏شد، تعيين نماينده در
دانشگاه‏ها و انجمن‏هاى اسلامى معلمان و دانش‏ آموزان، پيشنهاد تشكيل
شوراى مديريت حوزه علميه قم، تأسيس دانشگاه امام صادق‏ عليه السلام در
تهران و تأسيس مركز جهانى علوم‏ اسلامى در مدرسه حجتيه از نمونه‏ هايى
است كه در اين مقال مجالى براى تفصيل آنها نيست. به ياد دارم روزى همين‏
اشكال را آقاى جنتى متذكر شد و اصرار داشت كه هيأتى را جهت پيگيرى عملى و
نظارت بر طرح‏ها و پيشنهادات نو كه‏ منشأ تحول مى‏باشد، تعيين كنم؛ اما
من در آن فضا لزوم آن را احساس نكردم.

14- اشتباه ديگر من غفلت از چهره دوگانه برخى از افراد و اعتماد به آنان
بود. همان‏گونه كه گفتم عده‏ اى كه بعداً معلوم شد نقش مهمى در فتنه‏ گرى
و اختلاف بين من و امام داشته‏ اند و مسبّب بسيارى از برخورده اى تند و
عارى ازمنطق و شرع بوده‏ اند در حضور من چهره‏ اى مصلح و خيرخواه از خود
نشان مى‏ دادند و بسا برخى از آنان اعتماد مراكسب كردند و من به آنان
مأموريتى را واگذار، يا براى مسؤليتى تأييد كرده‏ ام. همچنين اعتماد بيش
از حدّ من به برخى‏ افراد به خاطر اعتماد به سوابق خوب آنها موجب گرديد
كه آنان را براى مسؤوليت‏ هايى -كه ظاهراً بيش از ظرفيت آنان‏ بوده است -
به امام معرفى كنم و امام هم بنابر معرفى و پيشنهاد من، آنان را به آن
مسؤوليت‏ ها بگمارند؛ و بسا همين امرزمينه‏ اى براى واگذارى پست‏ هايى
مهمتر به آنان در سال‏هاى بعد شده باشد. من در اين موضوع به همين اجمال
اكتفا مى‏كنم و از شرح آن صرف‏نظر مى‏كنم.

و اما در مورد قسمت دوّم سؤال: لازم به توضيح مى‏دانم كه من هيچ‏گاه طالب
مقام و موقعيت اجتماعى نبوده‏ ام وهمواره آنچه برايم اهميت داشته عمل به
وظيفه شرعى و انسانى‏ ام بوده است. در همان اواخر حيات مرحوم امام كه‏
بيمارى ايشان مشهود و انتقادهاى من موجب حساسيت معظم‏ له شده بود، برخى‏
ها به من سفارش مى‏كردند كه شما فعلاً كوتاه بياييد، صبر كنيد وقتى قدرت
را كاملاً در اختيار گرفتيد با سرعت و قاطعيت اهداف خود را جامه عمل
بپوشانيد؛ اما من به هيچ وجه اين روش را نمى‏ پسنديدم. آن وقت در مقابل
تضييع حقوق انسان‏ هايى كه هرچند با من و امثال من‏ مخالف بودند ولى به
نام اسلام و انقلاب به آنان ظلم شده و حقشان پايمال شده بود، چه پاسخى در
مقابل خداوند داشتم؟ من به‏ خوبى مى‏ دانستم كه برخى مسائل وارونه به
امام گزارش مى‏شود و مطلع بودم كه در زندان‏ها چه بلايى بر سرمخالفان
مى‏آورند؛ و هيچ‏گاه نمى‏ توانستم سكوت كنم و به اين دلخوش باشم كه در
آينده به قدرت مى‏رسم وخواسته‏ هايم را عملى مى‏كنم.

اكنون نيز هيچ اهميتى براى دستيابى به مقام و موقعيت قائل نيستم؛ نه طالب
مسند رهبرى هستم و نه در پى گسترش‏ حوزه مرجعيت خود مى‏ باشم. اما براى
آن كه سؤال مطرح شده را بدون پاسخ نگذارم اجمالاً به نكاتى اشاره مى‏كنم،
باشد كه مورد توجه كسانى قرار گيرد كه در آينده زمينه خدمت به مردم
برايشان فراهم مى‏گردد.
1- در رابطه با ساختار سياسى كشور توجه به اين نكته اساسى ضرورى است كه
در همه ‏حال ميان قدرت و مسؤوليت‏ تناسب و توازن برقرار گردد. به هر
ميزان كه به فرد يا نهادى قدرت و اختيار داده مى‏شود به همان ميزان لازم
است وى دربرابر مردم و نمايندگان آنان پاسخگو باشد. در نظام حكومت دينى
مقام غيرپاسخگو معنا ندارد و الزام به پاسخگويى بايد تضمين شده باشد.

علاوه بر اين، با توجه به پيچيدگى امر حكومت و نياز به تخصص ‏هاى گوناگون
در آن، واگذارى همه اختيارات‏ حكومتى به يك فرد -هرچند واجد شرايط و مورد
اقبال مردم باشد- عقلايى به نظر نمى‏رسد. امروزه به نظر مى‏رسد يكى‏ از
راه‏ حل‏ها اين باشد كه قدرت در حاكميّت دينى - يعنى حوزه‏ه اى افتا،
اجرا و قضا- از يكديگر تفكيك گردند ومسؤوليت هركدام برعهده كسى قرار گيرد
كه در آن حوزه داراى تخصص و آگاهى بيشترى است. اين مسؤوليت‏ ها لازم است
به طور مستقيم يا غيرمستقيم از سوى مردم و در مدت زمانى محدود و مشخص
واگذار شود و نظارت عام از سوى‏ مردم و نيز نظارت خاص از سوى نمايندگان
آنان بر صاحبان قدرت تضمين گردد، و متصدى حوزه اجرا لازم نيست حتماً فقيه
و يا روحانى باشد و بايد تمام اختيارات مربوط به اين حوزه به وى داده شده
و در مقابل، در برابر مردم پاسخگو باشد و بر وى نظارت عام و خاص صورت
پذيرد. در نظام حكومتى اسلام هرچند به شرايط و وظايف حاكمان توجه شده است
اما شكل خاصى از حكومت مورد نظر قرار نگرفته و اين امر به عقلاى هر زمان
واگذار شده است تا با توجه به مقتضيات وشرايط و نيازهاى عصر خود، الگوى
مناسب حكومتى خويش را انتخاب كنند.

توصيه خيرخواهانه اينجانب - به عنوان كسى كه كوله‏ بارى از سال‏ها تجربه
را با خود به همراه دارد- به كسانى كه درآينده فرصت اصلاح نظام سياسى
براى آنها فراهم مى ‏آيد اين است كه در ساختار آينده حكومت همه جوانب
فرهنگى،اجتماعى، سياسى و مذهبى را درنظر داشته باشند و از جوّزدگى يا
شخصيت محورى بپرهيزند. نقش دين و مذهب را دركشور ما و ساختار سياسى آن،
نه مى‏ توان ناديده انگاشت و نه آن‏چنان گسترش داد كه در عمل نتيجه ‏اى
معكوس به دنبال‏ داشته باشد. سابقه تاريخى كشور اين واقعيت تلخ را نمايان
ساخته است كه مردم و حتى نخبگان در شرايطى خاص دچارافراط يا تفريط شده
‏اند؛ مبادا نخبگان آينده نيز در دور باطل اين افراط ها و تفريط ها
گرفتار شوند و اشتباه گذشتگان را تكرار كنند.
2- در نظام سياسى و حكومتى اسلام حق تعيين سرنوشت از حقوق اوليه و اساسى
همه انسان‏ها شمرده شده است وهيچ فرد يا گروهى نمى ‏تواند خود را قيّم
مردم فرض كرده يا حق انتخاب را از آنان سلب كند. در چنين نظامى آزادى‏
احزاب مستقل و نيز مردمى بودن رسانه‏ هاى جمعى - اعم از صدا و سيما،
مطبوعات و...- بايد تضمين گردد و هيچ كس‏ حق ندارد با هيچ بهانه ‏اى آنها
را به نفع خود يا گروه و جناح خود مصادره كند.
3- در حوزه فرهنگى، حكومت نبايد از زور و اجبار استفاده كند، و نوعاً در
امور شخصى افراد -كه به اجتماع مربوط نمى ‏گردد- حق دخالت ندارد. امور
فرهنگى ابزار متناسب با خود را نيازمند است و بايد با دقت و ظرافت و در
برنامه‏ هاى ‏درازمدت اجرا شود.

حوزه انديشه نيز از اين مقوله مجزّا نيست. صرف فكر و انديشه از نگاه عقل
و شرع قابل مؤاخذه و كيفر نيست؛ و ابرازو اطلاع از آن حق اوّلى هر انسان
است. فكر و انديشه‏ اى را كه غلط پنداشته مى ‏شود بايد با منطق و
استدلالى قوى و محكم ‏پاسخ گفت، نه با محدود ساختن يا برخورد فيزيكى و يا
كيفرى با آن. آيات متعدد قرآن‏ كريم و سيره پيامبران الهى و امامان‏
معصوم‏ عليهم السلام همگى بر مردود بودن شيوه ‏هاى قهرآميز در حوزه دانش
و فرهنگ دلالت دارند؛ كه تفصيل آن در اين‏ مختصر نمى‏ گنجد.
4- در بخش اقتصاد لازم است با درنظرگرفتن آرا و ديدگاه‏هاى كارشناسان
اقتصادى، در جهت رسيدن به‏ استانداردهاى جهانى تلاش شود و ضمن تشويق و
تقويت استعدادها و تعامل اقتصادى با ديگر كشورها و سازمان‏ هاى‏ جهانى و
منطقه ‏اى به گونه ‏اى برنامه‏ ريزى شود كه كشور از قافله جهانى باز
نماند. به بخش خصوصى بها داده شود و بخش ‏كشاورزى و ظرفيت كشور در اين
بخش مورد توجه قرار گيرد. طبقه كم ‏درآمد جامعه فراموش نشوند و رفاه نسبى
مردم-به عنوان يكى از حقوق اوليه آنها- توسط حكومت تأمين گردد. حكومت
بايد با برنامه ‏ريزى صحيح در جهت برقرارى‏ عدالت و تأمين حوائج اوليه
مردم گام بردارد، نه آن كه از يك سو فقر دامنگير و فاصله شديد ميان طبقات
اجتماعى را موجب گردد و از سوى ديگر طبقات مرفّه جامعه را به انفاق توصيه
كند!.
5- در حوزه سياست خارجى بايد ضمن توجه به استقلال و سربلندى كشور، از
هرگونه رفتار يا سخن تنش ‏زا وغيرعقلايى پرهيز كرد و از احساسات زودگذر و
شعارهاى بى‏ حاصل و ادعايى كه بيشتر داراى مصارف داخلى بوده يا براى
تصفيه حساب‏هاى جناحى به كار مى‏رود خوددارى كرد و بيش از همه به مصالح
عمومى در چارچوب ضوابط انسانى و شرعى توجه داشت. امروزه با توجه به گسترش
ارتباطات و تعامل  روزافزون  كشورها با يكديگر، هيچ كشورى‏ نمى ‏تواند به
دور خود حصار كشيده و بدون ارتباط با ديگر كشورها به حيات خود ادامه دهد.
6- حكومتى مى ‏تواند به سوى تعالى و رشد گام بردارد كه از نظرات
كارشناسان و متخصصان در هر رشته بهره‏ گيرد. ازاشتباهات بزرگ ما پس از
پيروزى انقلاب عدم توجه به اين امر بوده است. ما نه تنها در سپردن كارها
و مسؤوليت‏ ها به‏ متخصصان كوتاهى كرديم بلكه به نظرات دلسوزانه آنان نيز
توجهى نكرديم و عده ‏اى در كشور خود را عقل كل پنداشتند و در هر زمينه -ب
ا اين كه داراى آگاهى كافى نبودند- نظر داده و آن را اجرا كردند.

چنان كه قبلاً نيز بيان كردم، از اين حقيقت نبايد غافل شد كه فقيه ( بما
هو فقيه)  تنها در استنباط  احكام شرع از منابع آن، اهل نظر و صاحب رأى
است؛ و فقيه اگر تنها تخصص فقهى دارد از ديدگاه عقل و شرع هيچ‏گاه مجاز
نيست در مسائل‏ پيچيده سياسى، اقتصادى و بين ‏المللى صاحب تصميم باشد.
شرع و عقل و سيره عقلاى جهان حكم مى‏ كنند كه هر امرتخصصى را به متخصص آن
ارجاع دهند.
7- صداقت مسؤولان حكومت اسلامى با مردم از امور مهمى است كه كمتر به آن
توجه شده است. مسؤولان نبايد خود را صاحب كشور و مردم را نامحرم تلقى
كنند؛ و جز در شرايط خاص و موارد و زمان محدود نبايد امور كشور را ازمردم
پنهان سازند؛ و نبايد اطلاعات خلاف واقع به آنها برسانند و يا وعده‏ هاى
غيرواقعى دهند. اين امر - چنان كه در حال‏ حاضر با آن مواجه هستيم- موجب
بدبينى و سلب اعتماد عمومى از حاكميّت و رواج بازار شايعه مى‏شود، و در
نهايت‏ حكومت پشتوانه مردمى خود را از دست خواهد داد.
8- حكومت بايد از اسراف در بيت‏ المال خوددارى و از سوءاستفاده‏ هاى
اقتصادى جلوگيرى كند؛ و در اين زمينه ‏به‏ جاى شعار و رياكارى، در عمل و
به طور جدّى اقدام كند. مسؤولان و رهبران جامعه از تشريفات پرهزينه و
بدون‏ نتيجه پرهيز كنند و در اين زمينه با مردم صداقت داشته باشند.

در كلمات قصار نهج ‏البلاغه (37) آمده است كه پس از دويدن گروهى از
دهقانان منطقه انبار در مقابل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام - كه ظاهراً
براى استقبال ايشان آمده بودند- حضرت به آنان فرمودند: اين چه كارى است
كه انجام مى ‏دهيد؟ گفتند: اين‏ عمل، رفتار و رسمى است كه ما براى
بزرگداشت و تعظيم اميران خود انجام مى‏ دهيم. حضرت فرمودند: « واللهِ ما
يَنتفِعُ‏ به ذا أُمَراؤكُم؛ و إنّكم لَتشُقّونَ عَلى أنفسِكم في
دُنياكُم، و تَشقَونَ بِه في آخِرَتكم؛ و ما أخسَر المَشَقّة وَرائَها
العِقاب، وَ أربَحَ‏ الدَّعَة مَعها الأمانُ من النَّار»، ( به‏ خدا قسم
اميران شما از اين عمل شما نفعى نمى‏ برند؛ شما با اين كار در اين دنيا
مشقت وسختى، و در آخرت شقاوت را بر خود تحميل مى‏ كنيد. و چه خسارت‏ بار
است مشقتى كه عقاب به دنبال دارد، و چه ‏سودآور است آرامشى كه امان از
آتش دوزخ را همراه دارد). متأسفانه برخلاف این کلام که متعلق به 1400 سال
پیش است امروز همان دویدن ها و... به عنوان ترویج و تبلیغ نمایش داده و
دفاع می شود.

همچنين مسؤولان بايد سطح زندگى خود را فراتر از عموم مردم قرار ندهند و
به تجملات و زندگى اشرافى روى‏ نياورند. در خطبه 209 نهج ‏البلاغه
مى‏خوانيم: « إنَّ اللّهَ فَرَضَ على أئمةِ العَدلِ أنْ يُقَدِّروا
أنفُسَهم بِضَعَفةِ النّاسِ كَيلا يَتَبيَّغَ‏ بالْفَقيرِ فَقْرُه »، (
خدا بر پيشوايان دادگر واجب فرموده است كه خود را ه م‏سطح مردم ضعيف قرار
دهند تا مبادا فقر فقيران‏ آنان را بشوراند).

هنگامى كه جناب عثمان بن حنيف‏ رحمه الله - يار صديق و استاندار منصوب
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام- در مجلسى شركت كرد كه‏ فقرا در آن راه
نداشتند، مورد عتاب شديد حضرت قرار گرفت و در نامه‏ اى به او فرمود: «...
ألا و إنّ إمامَكُم قَدِ اكتَفى مِن‏دُنياهُ بِطِمْرَيهِ و مِن طُعمِهِ
بقُرصَيه، ألا و إنّكم لاتَقْدِرونَ على ذلك، و لكِنْ أَعينُوني بِوَرعٍ
وَ اجتِهادٍ و عِفَّةٍ و سَدادٍ ... وَلَوْشِئْتُ لاهتَديتُ الطّريقَ إلى
مُصَفّى هذا العَسَلِ وَ لُبابِ هذا الْقَمْحِ و نَسائِجِ هذا الْقَزّ، و
لكن هيهاتَ أن يَغلبنى هَواى، وَ يَقُودَن یجَشَعي إلى تَخَيُّرِ الأطعمة
وَ لعلَّ بالحجازِ أو اليمامة مَن لا طمعَ له في القُرص و لا عَهد له
بالشَّبَع! أو أبيت مِبطاناً وَ حَوْلى‏ بطونٌ غَرثى و أكباد حَرّى...
أَأقْنَعُ مِنْ نَفْسي بِأنْ يُقالَ هذا أميرالمؤمنين وَ لا أشاركهم في
مكارهِ الدّهر!...»، ( نهج‏ البلاغه‏ صبحى صالح، نامه 45) )... هشدار!
امام شما از دنيايش به دو جامه كهنه و از غذايش به دو قرص نان اكتفا كرده
است. هشدار! لكن شما توانايى آن را نداريد كه چنين باشيد، اما مرا با
پرهیزکاری و کوشش و پاکدامنی و درستکاری يارى دهيد... اگرمى‏ خواستم
مى‏توانستم به عسل مصفّا و مغز اين گندم و بافته‏ هاى ابريشم راه يابم.
لكن چقدر به دور است كه هواى نفس‏ بر من غالب شود و مرا به برگزیدن طعام
ها وادارد، و شايد در حجاز يا يمامه كسى باشد كه طمع و اميدى به رسيدن
قرص نانى ندارد و تعهد و قرارى براى او با سير شدن نيست. يا شب را به صبح
آورم در حالى كه شكمم پر باشد و شكم ‏هاى گرسنه و جگرهاى تشنه در اطراف
من باشند... آيا من قناعت كنم به اينكه به من بگويند تو اميرالمؤمنينى و
من با ملت در شدائد روزگار شريك نباشم... ).اين ‏در حالى بود كه عثمان بن
حنيف نه بيت‏ المال را حيف و ميل و نه از آن سوءاستفاده كرده بود؛ بلكه
تنها در محفلى‏ شركت كرده بود كه فقط طبقه مرفّه و ثروتمند در آن حضور
داشتند.
9- و سرانجام آن كه حكومت موظف است حقوق همگان -از جمله مخالفان خود- را
در نظر بگيرد و با آنان با عفو ومدارا برخورد كند. مردم هيچ‏گاه در ايمان
و تعهد به شريعت و موازين اسلامى در يك سطح قرار ندارند و نبايد حقوق‏
آنان از اين بابت مورد تعرّض قرار گيرد. حقوق افراد از درجات ايمان آنان
جداست.

در قرآن‏ كريم خطاب به پيامبراكرم‏ صلى الله عليه وآله وسلم مى‏خوانيم: «
و لاتَزالُ تَطّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنهم إلّا قَليلاً مِنهُمْ فَاعفُ
عَنهُمْ ‏واصْفَحْ، إنّ الله يُحِبّ المحسنين»، (سوره مائده، آيه 13) (
تو همواره به خيانتى از آنان آگاه مى‏شوى، مگر اندكى از ايشان؛ پس‏ آنان
را عفو نما و از ايشان صرف نظر كن، كه خدا نيكوكاران را دوست دارد).

و از حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: « جَمال
السّياسَةِ  اَلْعَدْلُ في الإمرَةِ والْعَفْو مَعَ القُدْرَة»، ( الغررو
الدرر، حديث 4792) (زيبايى سياست، عدالت در زمامدارى و گذشت همراه با
قدرت است).

آيات قرآن‏ كريم و احاديث شريف و نيز سيره حكومتى پيامبراكرم‏ صلى الله
عليه وآله وسلم و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مملوّ است از رفق و مداراو
عفو و رحمت با مردم، به‏ ويژه با مخالفان سياسى و عقيدتى خود؛ كه تفصيل
آن در اين مقال نمى‏ گنجد.

و در پايان يادآور مى‏شوم: در اين نوشته هرجا نامى از اشخاص آمده به قصد
روايت و حكايت بوده است نه به قصد شكايت، زيرا من از هيچكس شكايتى ندارم
و بخشش را بهتر از انتقام و شكايت مى‏دانم. برخى از افراد به اقتضاى‏
موقعيت خود يا تحليل‏هايى كه داشته‏ا ند كارهايى انجام داده‏ اند و
لزوماً همه آنها يا هميشه با سوءنيّت كارى را انجام‏ نداده‏ اند، چنان‏كه
خودِ من هم اشتباهاتى داشته‏ ام و در اين نوشتار به آنها اشاره كرده‏ ام.
من براى خودم و آنها كه به هر نحوى ستمى بر من و خانواده و دوستانم روا
داشته‏ اند آمرزش مى‏ طلبم؛ و از ما كه گذشت، اميد است اين سرگذشت‏ه ادرس
عبرتى براى آيندگان باشد. اگر كسى از روايت‏هاى من رنجيده است يا فكر
مى‏كند حقى از او ضايع شده است از اوحلاليت مى‏خواهم و حقّ پاسخ گفتن
براى او محفوظ است. ان‏شاءالله  توفيق يابيم كه مصداق « لايخافون لومة
لائم» باشيم و بيش از پيش به نداى نفس لوامه خود كه مأمور مراقبت ما از
سوى خداوند است گوش بسپاريم.
از خداى متعال سعه صدر براى حاكمان و توفيق تعلّم و عمل به وظايف الهى و
انسانى را براى همگان مسألت دارم.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
12 آذر 1385 مطابق با 11 ذيقعده 1427 (ميلاد مبارك امام رضا عليه السلام

قحطی


قحطي!!!
 اوايل دهه شصت نوجواني بيش نبودم، اما خوب به خاطردارم آن روزهايي را كه تنها شامپوي موجود، شامپوي خمره ايي زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم بايد از مسجد محل تهيه مي كرديم و اگر شانس يارمان بود و از همان شامپو ها يك عدد صورتي رنگش كه رايحه سيب داشت گيرمان مي آمد حسابي كيف مي كرديم. سس مايونز كالايي لوكس به حساب مي آمد و ويفر شكلاتي يام يام تنها دلخوشي كودكي بود. صف هاي طولاني در نيمه شب سرد زمستان براي 20 ليتر نفت، بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كاميون در محله ها توزيع مي شد، خالي كردن گازوئيل با ترس و لرز در نيمه هاي شب. روغن، برنج و پودر لباسشويي جيره بندي بود، نبود پتو در بازار خانواده تازه عروسان را براي تهيه جهيزيه به دردسر مي انداخت و پو شيدن كفش آديداس يك رويا بود. همه اينها بود، بمب هم بود و موشك و شهيد و ... اما كسي از قحطي صحبت نمي كرد! يادم هست با تمام فشارها وقتي وانت ارتشي براي جمع آوري كمك هاي مردمي وارد كوچه مي شد بسته هاي مواد غذايي، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازير بود. همسايه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهرباني بود، خب درد هم بود. امروز اما فروشگاه هاي مملو از اجناس لوكس خارجي در هر محله و گوشه كناري به چشم مي خورند و هرچه بخواهيد و نخواهيد در آنها هست. از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوي خارجي، لباس و لوازم آرايش تا موبايل و تبلت، داروهاي لاغري تا صندلي هاي ماساژور، نوشابه انرژي زا تا بستني با روكش طلا، رينگ اسپرت تا... و حال با تن هاي فربه، تكيه زده بر صندلي ها نرم اتومبيل هاي گرانقيمت از شنيدن كلمه قحطي به لرزه افتاده به سوي بازارها هجوم مي بريم. مبادا تي شرت بنتون گيرمان نيايد! مبادا زيتون مديترانه ايي ناياب شود! ويسكي گيرمان نيايد چي!؟ اشتهايمان براي مصرف، تجمل، پز دادن و له كردن ديگران سيري ناپذير شده است. ورشكسته شدن انتشارت، بي سوادي دانشجوهامان، بي سوادي استادها، عقب افتادگي در علم و فرهنگ و هنر، تعطيلي مراكز ادبي فرهنگي و هنري و ... برايمان مهم نيست ولي از گران شدن ادكلن مورد علاقم مان سخت نگرانيم! ... مي شود كتابها نوشت... خلاصه اينكه اين روزها لبخند جايش را به پرخاش داده و مهرباني به خشم. هركس تنها به فكر خويش است به فكر تن خويش! قحطي امروز قحطي انسانيت است قحطي همدلي قحطي عشق

مطالبی در مورد چند هفته قبل !!!

به جای معذرت‌خواهی‌از بیگانگان، صادقانه از مردم عذرخواهی کنید
سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید

تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۹۰, ساعت ۲۳:۲۹

جـــرس: در پی اقدامات خارج از معاهدات بین المللیِ حمله به مقرهای
دیپلماتیک و "دانشجو" خطاب کردن مهاجمین از سوی نمایندگان مجلس شورای
اسلامی، شورای هماهنگی راه سبز امید، این اقدامات را مغایر با امنیت و
منافع ملی ایران و سبب تخریب چهره و جایگاه مردم ایران در افکار عمومی
جهانیان دانسته و آنرا قویا محکوم کرد.

سخنگوی این شورا در اطلاعیه ای خطاب به حاکمان جمهوری اسلامی خاطرنشان
کرده است که "به جای رجزخوانی های عوام فریبانه و ماجراجویی های خطرناک
که عاجز از مدیریت اش هستند و سپس معذرت خواهی های مخفی و آشکار بی فایده
از بیگانگانی که آنها را دشمنان بزرگ و کوچک می نامند، بهتر است شجاعت
داشته باشند و یک بار صادقانه از ملت خود عذرخواهی کنند و برای خروج از
بن بست بحران های مشروعیت، فساد و ناکارآمدی که گرفتارش هستند به رای و
نظر مردم تن دهند."

به گزارش کلمه، اردشیر امیر ارجمند، در اطلاعیه خود با اشاره به معاهده
وین مربوط به حقوق دیپلماتیک که در فروردین ۱۳۴۳ به تصویب مجلس ایران
رسیده است و در آن دولت موظف به تامین امنیت محل ماموریت دیپلمات ها و
سفارتخانه هاست، هشداذ داد: "حمله گروهی از افراد ماجراجو و بی مسئولیت
به نام دانشجو به سفارت بریتانیا در تهران تسهیل و توجیه تشدید تحریم های
بین المللی ای را بدنبال داشت که آثار منفی آن بیش از همه متوجه کارگران،
کشاورزان، معلمان و دیگر اقشار کم درآمد خواهد شد."

متن کامل این اطلاعیه به شرح زیر است:

بسمه تعالی
جنبش سبز خواهان سیاست خارجی عقلانی و عزت مند مبتنی بر تعامل شفاف و
سازنده با دنیا و طرد دیپلماسی ماجراجویانه و عوام فریبانه و ارتقاء شأن
ملت بزرگ و تاریخی ایران در جهان است. ملتی که بسیار بیش از این شایسته
احترام و تکریم در تمام جهان است. (منشور جنبش سبز)

در حالی که ضعف سیاست خارجی، ماجراجویی و عدم شفافیت آنهایی که با تقلب
در انتخابات و تایید این تقلب بزرگ، قدرت را در ایران به انحصار خود
درآورده اند موجب انزوای روزافزون و تنگ تر شدن حلقه محاصره ایران در
عرصه بین المللی و تقویت مطامع برخی قدرتهای خارجی برای تهدید منافع ملی
و حیاتی کشور شده است، حمله گروهی از افراد ماجراجو و بی مسئولیت به نام
دانشجو به سفارت بریتانیا در تهران تسهیل و توجیه تشدید تحریم های بین
المللی ای را بدنبال داشت که آثار منفی آن بیش از همه متوجه کارگران،
کشاورزان، معلمان و دیگر اقشار کم درآمد خواهد شد.

ناکارامدی و عدم تمکین متفرعنان حاکم بر کشور به خواست و رای مردم و نیز
مناقشه و منازعه ی فزاینده ی درون حاکمیت برای غصب همه مجاری قدرت،
تشنگان قدرت را در چنان بن بستی قرار داده که برای خروج از آن حتی به
اقداماتی دست می زنند که مغایرت اش با موازین بین المللی و منافع عالی
کشور، آشکار است.

مطابق معاهده وین مربوط به حقوق دیپلماتیک که در فروردین ۱۳۴۳ به تصویب
مجلس ایران رسیده است دولت موظف به تامین امنیت محل ماموریت دیپلمات ها و
سفارتخانه هاست. کشور پذیرنده بر اساس ماده ۲۲ این کنوانسیون موظف است
تدابیر لازم را به کار ببرد تا مکان‌های ذکر شده مورد تجاوز و خسارت قرار
نگیرند. اگر مقامات رسمی واقعا قصد قطع و یا کاهش روابط دیپلماتیک خود با
دولت دیگری را داشتند این امر می بایستی از طرق پیش بینی شده در معاهده
مذکور صورت می گرفت، نه با توسل به لباس شخصی های تحت الحمایه حاکمیت که
کسی به خودجوش بودن حرکت آنها باور ندارد؛ لباس شخصی هایی که با نام های
جعلی دانشجو و بسیجی و مردم به زنان و دانشجویان، به دفتر روزنامه ها و
ساختمان احزاب و به بیوت مراجع و رهبران سیاسی حمله می کنند و امروز به
نام مردم ایران، تاریخ، فرهنگ و تمدن ایرانیان را هدف گرفته اند. جای
تاسف دارد که منافع حاکمان بی بصیرت و بی اخلاق چنین جایگزین منافع ملی
شده است.

شورای هماهنگی راه سبز امید این گونه اعمال را که مغایر با امنیت و منافع
ملی ایران است و همچنین چهره و جایگاه آن را در افکار عمومی جهانی تخریب
می نماید محکوم کرده، و تاکید می کند که عواقب این گونه اعمال نابخردانه
متوجه حاکمان جاه طلبی است که برای تامین منافع شخصی و گروهی خود
ریاکارانه از آماده سازی زمینه مداخله بیگانگان ابایی ندارند. بار دیگر
به آنها توصیه می کنیم به جای رجزخوانی های عوام فریبانه و ماجراجویی های
خطرناک که عاجز از مدیریت اش هستند و سپس معذرت خواهی های مخفی و آشکار
بی فایده از بیگانگانی که آنها را دشمنان بزرگ و کوچک می نامند، بهتر است
شجاعت داشته باشند و یک بار صادقانه از ملت خود عذرخواهی کنند و برای
خروج از بن بست بحران های مشروعیت، فساد و ناکارآمدی که گرفتارش هستند به
رای و نظر مردم تن دهند.











صالحی: ضمانت می دهیم که حمله به سفارتخانه های خارجی تکرار نخواهد شد

تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۹۰, ساعت ۲۳:۵۶
جـــرس: در پی اجماع بین المللی در محکومیت حمله به سفارتخانه  بریتانیا
در تهران، وزیر خارجه جمهوری اسلامی طی گفت و گو با یک روزنامه آلمانی،
با ادعای "بی اطلاعی و غافلگیری" دولت از اقدامات حمله کنندگان، به
سفارتخانه های غربی در تهران ضمانت داد که این مسئله تکرار نخواهد شد و
امنیت آنها به خطر نیافتد.

به گزارش ایسنا، علی اکبر صالحی در گفت و گو با «فرانکفورتر آلگمانیه
سایتونگ» درحالیکه سعی داشت پاسخگوی تسخیر سفارتخانه انگلیس در تهران
باشد، بر خلاف مصاحبه های پیشین اش که با لبخند مقابل خبرنگاران قرار می
گرفت، این بار نتوانست عصبانیت اش را پنهان کند تا جایی که خبرنگار
روزنامه «فرانکفورتر آلگمانیه سایتونگ» در گزارش خود از این مصاحبه نوشت:
صالحی در پایان این گفت‌وگو در اظهاراتی انتقادی گفت که احتمالا اگر جایی
در دنیا سونامی رخ دهد یا زمین لرزه‌ای به وقوع بپیوندد، جمهوری اسلامی
مسوول آن خواهد بود، چرا که غرب این‌طور فکر می‌کند.

بر اساس این گزارش، رییس دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی، با بیان این که
روابط ما با انگلیس به چند قرن قبل باز می‌گردد اما هیچ خاطره خوبی از آن
وجود ندارد، اظهار کرد: اگر گام‌های اشتباه خشم مردم را برانگیزد چه باید
کرد؟

علی‌اکبر صالحی در گفت‌وگو با روزنامه «فرانکفورتر آلگمانیه سایتونگ»، در
پاسخ به اینکه چه کسی اقدام علیه سفارت انگلیس در تهران را سازماندهی
کرده بود؟ مدعی شد که چند روز قبل از وقوع این حادثه وزارت امور خارجه
تقاضای "دانشجویان" برای برگزاری تجمع مقابل سفارت انگلیس را دریافت کرد.
این تقاضا به اطلاع وزارت کشور، پلیس و سفارت رسید.

صالحی در پاسخ به این سوال که چرا پلیس با افرادی که به خشونت دست زدند،
مقابله نکرد؟ تاکید کرد که "پلیس نهایت تلاش خود را انجام داد و سه تن از
پلیس‌ها نیز زخمی شدند. اما به هیچ کس دیگری آسیب نرسید."

وزیر خارجه دولت محمود احمدی نژاد سپس مدعی بی خبری و غافلگیری دولت از
اقدامات لباس شخصی ها شد و افزود که "هیچ‌کس انتظار نداشت برخی قوانین را
زیر پا گذارند" و گفت که اگر پلیس شدیدتر اقدام می‌کرد، خشم آن‌ها بالا
می‌گرفت و همه چیز تشدید می‌شد.
صالحی هم‌چنین در پاسخ به این سوال که چرا پلیس برای حمایت از سفارت با
قدرت بیش‌تری عمل نکرد؟ گفت: باید چه کار می‌کردند؟ به آن‌ها شلیک
می‌کردند؟

وزیر خارجه جمهوری اسلامی گفت که در زمان وقوع این حادثه در عربستان بوده
است و با کارکنانش تماس گرفته و نیز از رییس پلیس خواسته است نهایت تلاش
خود را به کار بندد تا این اتفاق در اسرع وقت متوقف شود.

صالحی گفت که ویلیام هیگ ـ وزیر امور خارجه انگلیس ـ با وی تماس گرفته و
آنان حدود نیم ساعت صحبت کرده‌اند و او درباره آن چه رخ داده ابراز تاسف
کرد و دلایل اتفاق را برایش توضیح داده است.

وزیر خارجه دولت دهم گفت که رفتار و عملکرد انگلیس شرایطی را ایجاد کرده
است که موجب عصبانیت مردم ایران شده است و ادامه داد: روابط ما با انگلیس
به چند قرن قبل باز می‌گردد اما هیچ خاطره خوبی از آن وجود ندارد. من به
عنوان وزیر امور خارجه روابط خوبی با همه کشورها را خواستارم. اما اگر
متاسفانه گام‌های اشتباه خشم مردم را برانگیزد چه باید کرد؟

وی در برابر سوال‌های این خبرنگار که از حمایت برخی مقامات کشور و
نمایندگان از این حملات پرسش می کرد، مدعی شد "چرا ما باید از چنین چیزی
حمایت کنیم؟ آن چه صحیح است این است که مجلس پیش‌تر از ما خواست روابط
دیپلماتیک با انگلیس را کاهش دهیم."

او هم‌چنین در پاسخ به این سوال که آیا دیپلمات‌های غربی می‌توانند
اطمینان داشته باشند که در ایران به خوبی حمایت شوند؟ گفت: این واقعه
تکرار نخواهد شد.

صالحی در پاسخ به این سوال که در صورت اقدام نظامی اسرائیل علیه تاسیسات
هسته‌یی جمهوری اسلامی چه خواهید کرد؟ گفت: ما خواستار جنگ و ماجراجویی
نیستیم. ما کشوری محتاط و عاقل هستیم. در صورت وقوع چنین اقدامی ما
همان‌طور که در برابر عراق ـ که اتحاد جماهیر شوروی و کل غرب در کنارش
بودند ـ‌ از خود دفاع کردیم، دفاع خواهیم کرد.

وی در پاسخ به سوالی درباره سوریه گفت: ما پاسخی اساسی برای همه
ناآرامی‌ها یا انقلاب‌های مردمی در منطقه داریم و آن این است که دولت‌ها
باید به مطالبات مشروع مردم‌شان توجه کنند.

صالحی درباره این که مطالبات مشروع سوری‌ها چیست؟ گفت: دولت به مردم
اطمینان دهد که در قانون اساسی تجدیدنظر می‌شود.

او در این‌باره که آیا باید باور کنند که بشار اسد به قولش عمل کند؟ گفت:
چرا که نه؟ باید به آن‌ها فرصت داد.

وی هم‌چنین در پاسخ به این سوال که هزاران تن در سوریه کشته شده‌اند؟ با
سوالی به همان پرسش پاسخ داد و از خبرنگار غربی پرسید: آیا در یمن و
بحرین مردم کشته نشدند؟ آیا در دیگر بخش‌های جهان عده زیادی کشته
نشده‌اند؟ علت این تمرکز بر سوریه را درک نمی‌کنم.












نامه شورای هماهنگی راه سبز امید به مراجع عظام و علمای اعلام

تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۹۰, ساعت ۱۹:۰۷
جرس: شورای هماهنگی راه سبز امید نامه‌ای خطاب به مراجع عظام و علمای
اعلام، همزمان با ایام عاشورای حسینی منتشر کرد. در بخشی از این بیانیه
آمده است: مأموران نظامی، امنیتی و اطّلاعاتی بر خلاف اصول بدیهی حکمرانی
مردم سالار، بر تمامی شئون سیاسی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و حتّی دینی
جامعه بی محابا دست انداخته اند و سخن و فعل شان نافذ و جاری و تخطّی های
آشکارشان بی پاسخ می ماند. ضعف و سست عهدی درون و ناتوانی شان از پذیرش
خطا، بلکه معصیت بودن مسیری که با دروغ بزرگ انتخابات اخیر آغاز شد و
برای پوشاندنش ناچار به گفتن هزاران دروغ بزرگتر شدند، با هتک حرمت ها،
قتل بی گناهان، انباشتن زندان ها از معترضان، تجاوز به نوامیس، تصاحب
اموال و انهدام حرث و نسل، ردّ پای خونین خود را در تاریخ معاصر این ملّت
برجای گذارده است.

شورای هماهنگی راه سبز امید در ادامه می نویسد:" از تاریخ آموخته ایم که
ایستادگی دینداران حقیقی در برابر مدعیان دینداری تا چه حد دشوار است و
نیز می دانیم که دغدغه‌ی خاطر بسیاری از شما حفظ دیانت است. امّا آیا در
تندباد حوادث امروز از چهره‌ی دیانت که روز به روز بر آن شائبه های ظلم و
فساد می افتد و ایمان ها را به یغما می برد، چیزی برای محافظت باقی می
ماند؟"

متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احداّ الا الله و کفی بالله حسیبا
محضر مبارک مراجع عظام و علماء اعلام (ادام الله برکاتهم)
در ایام عاشورای حسینی که یادآور ایستادگی مسئولانه و شجاعانه تا پای جان
حضرت سید الشهداء (ع) در برابر ستمگری است، بر خود فرض دیدیم تا با شما
که برای پاسداری از ارزش های الهی و انسانی با خداوند پیمان صدق بسته اید
و دل در گرو دیانت دارید، بار دیگر شرایط ناگوار و خطیر حاکم بر کشور را
بنا به فریضه‌ی تواصی به حق یادآور شویم.
این روزها، انقلابی که با تلاش جانکاه مردم در بند نظام استبداد و
استعمار، با محوریت آزادی، استقلال و ارزشهای انسانی اسلام و راهبری
مرجعی زمان آگاه، شجاع و از خودگذشته که زبان خواسته های بحق مردم شد و
با همت صدها انسان حق طلب که در زندان های مخوف ستمشاهی و در کوی و برزن
شهرها و روستاهای این سرزمین به خاک و خون افتادند و مصائبی وصف ناپذیر
کشیدند به پیروزی رسید و پس از بیرون راندن نظام فاسد، بر اساس آراء
مردم، نظمی نوین برپا کردند و در پی استقرار و تثبیت آن، در برابر فشارها
و تهدیدها و ترورها و جنگی تحمیلی هرآنچه داشتند در طبق اخلاص نهادند تا
شاهد تحقق احترام به کرامت انسانی و ارزش های والای زمینه ساز آن باشند،
در پی گذشت بیش از سه دهه، در معرض آزمونی بزرگ قرار گرفته است.
در حالی که با این تلاشهای بی شمار چنین به نظر می رسید که آرزوهای
برآمده از تاریخ دیرینه‌ی پرفراز و نشیب این ملّت در مسیری دشوار امّا
پیمودنی، در فرآیندی درازمدّت رو به سوی تحقق نسبی نهاده است، شاهد آنیم
که این حرکت بر اثر کم ظرفیتی ها، خودبینی ها، سستی در پایبندی به میثاق
با مردم، عوام فریبی ها و حاکمیت مجدد خوی استبداد و تفرعن، به کژراهه ای
آشکار افتاده است. چشم گشوده ایم و خود را در جامعه ای می بابیم که بار
دیگر چهره‌ی بی اخلاقی، دروغ، فساد، تباهی، تجاوز به حقوق مردم و تفرقه
بر آن حکمفرماست و بر اثر خودخواهی ها و بی تدبیری ها، آزادی و استقلال
نه تنها پایمال، بلکه تعدّی به آبرو و جان و مال و ناموس مردم به تدریج
سنت جاری و روال ساری شده است.
جانسوزتر این که با وجود این استحاله‌ی بزرگ، وقیحانه بر آن لعاب دین و
دینداری می کشند تا مقاصد شرک آلود برخی پوشیده بماند و زبان اعتراض بحق
مردم بر آنان کُند و بلکه بسته شود (مستعملاً آلة الدین للدنیا و
مستظهراً بنعم الله علی عباده و بحججه علی اولیائه). تزویرگرانه سخن از
«اصل» و «فرع» بر زبان می رانند، در حالی که «اصل»، یعنی موهبت الهی
کرامت، آزادی، عدالت و زندگی انسانی، نه تنها قربانی «فرع»، که قربانی
«شخص» شده است. فراتر از دین و حق و قانون و خواست مردم، به جای آن که
فروتنانه ملتزم اصول باشند، با بدعتی جدید مدعی آن شده اند که خود، «اصل»
اند و همه چیز دیگر باید به پای این «اصل» قربانی شود. بلندگوها در خدمت
مدّاحی و مجیزگویی غالیانه و نقل معجزات و کرامات برای این «اصل»، مرتبت
«فصل الخطاب» بودن را که خداوند از روی لطف به پیامبری بزرگ و معصومی چون
داوود نبیّ (ع) عطا نموده است، بی چون و چرا برای آن مصادره می کنند. با
انطباق دروغین اخبار آخرالزّمان بر خود و شرایط خود و یا سکوت تأییدآمیز
و مجال دادن تلویحی به این انتساب های ناروا، هاله‌ی تقدّس و نور گرداگرد
خود می کشند و حتّی از زبان وابستگان خود، مدّعی مدیریّت و هدایت مستمرّ
امامت معصوم بر این همه تباهی ها می شوند و او را ملزم به تصحیح نارواها،
ظلم ها، سوء تدبیر ها و عنان گسیختگی هایی می دانند که مرتکب می شوند.
کارگزارانی جاهل، خودشیفته و زبان آور نه تنها با تعابیری نظیر آنچه در
آموزه های خودساخته‌ی شیخیّه سراغ داشته ایم و طرح مفهوم انسان کامل
برگزیده‌ی الهی، حتی خود را از رجوع به حدیث پیامبر(س) و اوصیای کرام(ع)
بی نیاز و مستقیماً به منبع وحی و الهام متّصل می بینند و از ناحیه‌ی
مقدّسه مورد تأیید، بلکه ادعای برخورداری از علوم غریبه و ارتباط با
جنّیان و اجنّه و پیش گویی آینده سر می دهند. اینان به مصداق «و جعل
اهلها شیعاً»، با تقسیم جامعه به «خودی» و «ناخودی» و «عوام» و «خواص»،
خود را عمود خیمه‌ی دین و «امّ القرا» می خوانند، خودی ها را از امتیازات
بی شمار و حیف و میل بی حساب بیت المال برخوردار و ناخودی ها را حتّی از
حقوق اولیّه انسانی شان محروم می سازند.
قانون در دست اینان و کارگزاران شان بازیچه شده، تا آنجا که حتّی قانون
اساسی که میثاق وحدت این ملّت است با بی اعتنایی به فرمان الهی «اوفوا
بالعهد، انّ العهد کان مسئولاً» به ورق پاره ای بی ارزش مبدّل شده و نهاد
های نظارتی، ناتوان از انجام وظایف خود شده و آراء مردم و نمایندگان شان
که اساس مشروعیت این حکومت بر آن استوار است، به هیج گرفته می شود.
مأموران نظامی، امنیتی و اطّلاعاتی بر خلاف اصول بدیهی حکمرانی مردم
سالار، بر تمامی شئون سیاسی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و حتّی دینی جامعه بی
محابا دست انداخته اند و سخن و فعل شان نافذ و جاری و تخطّی های آشکارشان
بی پاسخ می ماند. ضعف و سست عهدی درون و ناتوانی شان از پذیرش خطا، بلکه
معصیت بودن مسیری که با دروغ بزرگ انتخابات اخیر آغاز شد و برای پوشاندنش
ناچار به گفتن هزاران دروغ بزرگتر شدند، با هتک حرمت ها، قتل بی گناهان،
انباشتن زندان ها از معترضان، تجاوز به نوامیس، تصاحب اموال و انهدام حرث
و نسل، ردّ پای خونین خود را در تاریخ معاصر این ملّت برجای گذارده است.
این ها دیگر نه سخنی است که از ناحیه‌ی دشمنان و بیگانگان، بلکه از زبان
کارگزاران و کسانی شنیده می شود که خود، برکشیدگان و گماشتگان این طایفه
اند و هر روز با افشای اسرار مگوی رقیب، در صدد تفوّق جویی بر یکدیگرند و
متقابلاً یکدیگر را تهدید به افشا و وادار به سکوت می کنند. ملتی که
تمامی شئون زندگی اش را این چنین دستخوش یغما می بیند و بی تدبیری ها، آن
را تا لبه‌ی تهدید آشکار و پنهان بیگانگان رانده، جز تجربه های تلخ
تاریخی و نجابت ذاتی اش چه انگیزه ای برای ایستادگی دارد؟
جای بسی تأسف است که همه‌ی این فجایع به نام اسلام و تشیع صورت می گیرد.
همه‌ی ما پیش از انقلاب در برابر نظامی فاسد و آلوده صادقانه فریاد
اعتراض خویش را سر می دادیم و بسیاری از ما در راه مقابله با ظلم، همه‌ی
خطرها را به جان می خریدیم. ما در پای خطابه های شما یاد گرفته ایم و از
زیارت وارث آموخته ایم که لعن و نفرین خداوندی تنها بر آمران و عاملان آن
حادثه‌ی شوم سزا نیست بلکه بر آنها که شنیدند و با سکوت خود به آنچه
اتفاق افتاد رضایت دادند نیز رواست. ما را چه شده است که در قبال این
کژروی ها و بی عدالتی ها و تعدّی ها به ساحت تعالیم دینی و حقوق مردم و
در برابر این همه خودخواهی که نه خود راه بجایی می برد و نه راه را برای
تلاش های ناصحانه و مشفقانه برای اصلاح می گشاید، سکوت اختیار کرده ایم؟
اگر امروز شاهد گسترش امواج دین گریزی در میان مردم و به ویژه جوانانمان
هستیم (که صد البته از ابعاد آن باخبرید) نه از آن روست که در قلب های
ایرانیان جایی برای شناخت و پرستش خداوند نمانده، بلکه از آن روست که می
بینند دین در دستان کسانی که به منظور حفظ قدرت خویش در ظلم و ستم هیچ خط
قرمزی نمی شناسند و از ضرب و شتم و حبس و شکنجه و تجاوز پروا ندارند،
ابزاری بیش نیست و از روح پالایشگر دین اثری برجای نمانده است. می بینند
که دختران و پسران بی گناه را به کوچک ترین لغزشی در خور بازداشت،
آبرورویزی و تعزیر می دانند در حالی که از کرور کرور دزدی شریکان قدرتشان
چشم پوشی می کنند. این همه به نام «حفظ نظام» انجام می شود، در حالی که
حفظ نظام یعنی حفظ ارزش های والای اخلاقی که باید در عرصه های گوناگون
زندگی شخصی و اجتماعی تجلی یابد، نه حفظ صاحبان قدرت و حراست از سفره ای
که برای همگنان گسترده شده. آنچه باعث ایجاد فاصله میان روحانیت و مردم
می شود، فاصله ای است که میان قول و عمل روحانیت دیده شود. اگر جوان
مسلمان ببیند که دین نه تنها دردی از او دوا نمی کند بلکه بر دردهای او
می افزاید، چگونه می توان انتظار داشت که از دین، دست کم صورت رسمی و
رایج آن، رویگردان نشود.
اگر روحانیت توانسته است در طول تاریخ در کنار مردم مظلوم و در مقابل
حاکمان ظالم بایستد، با پشتوانه‌ی استقلال و نیز تحمل گوناگونی دیدگاه ها
در میان عالمان دینی بوده است. اینک دستگاه های امنیتی و دولتی از طریق
کمک های مالی هدفمند، برنامه ریزی برای یکدست کردن آنچه در خطابه ها گفته
و در مرثیه خوانی ها خوانده می شود، کنترل شدید دفاتر مراجع، تشکیل هیئت
های مذهبی هماهنگ با خود، به انحصار درآوردن شبکه های صدا و سیما و مانند
آن، کار را بدانجا کشانده اند که به روحانیون مستقل پیام می دهند که در
پایان سخنرانی خود دعا به صاحبان قدرت را از قلم نیندازند، و در عرصه‌ی
فقاهت و افتاء در تعیین صلاحیت یا عدم صلاحیت علمی مراجع تقلید دخالت می
کنند. اگر بنا باشد به نشانه‌ی اعتراض کفن پوش به خیابان آمد، باید برای
اعتراض به دست اندازی اینان به ساحت دین و دینداری آمد.
اگر چراغ مرجعیت و روحانیت هنوز در جامعه‌ی ما خاموش نشده، بی تردید
مرهون پایمردی برخی از مراجع و عالمان دینی بوده که جانبداری از حق را بر
هرچیز دیگر ترجیح داده اند. همه می دانیم که سکوت بسیاری از شما
ارجمندان، بی هزینه نبوده و با حریم شکنی های متفرعنانه و نیز هتاکی های
بلندگوها و ایادی قدرت و ثروت روبه‌رو بوده اید. امّا آیا این سکوت سنگین
کافی است؟ مگر نه این است که دین برای برخی ابزاری برای رسیدن به مقاصد
قدرت مطلق و کسب ثروت نامشروع از اموال مردم شده، در حالی که پذیرش قدرت،
جز برای احقاق حقوق و اقامه‌ی قسط و عدل و اعلای کلمه‌ی توحید از جانب
پیامبران عظام وامامان کرام نبوده است؟ مگر نه این است که حتّی مراجع
دینی که در تاریخ این سرزمین پناهگاه مردم بوده اند، خود و بیوت شان از
تعرّض مصون نمانده اند؟ مگر نه اینست که همه‌ی مضامین و شعائر دینی با
عملکرد قدرت طلبان و ثروت جویان در لباس دین از محتوا تهی شده و نقش
پرارج دین در معنادهی به زندگی پیر و جوان ما در حال رنگ باحتن است؟ مگر
نه این است که مردم سخن «لایبقی مع الظلم» و «انّما اعظکم بواحده» را از
زبان کسانی جون شما شنیده اند؟
از تاریخ آموخته ایم که ایستادگی دینداران حقیقی در برابر مدعیان دینداری
تا چه حد دشوار است و نیز می دانیم که دغدغه‌ی خاطر بسیاری از شما حفظ
دیانت است. امّا آیا در تندباد حوادث امروز از چهره‌ی دیانت که روز به
روز بر آن شائبه های ظلم و فساد می افتد و ایمان ها را به یغما می برد،
چیزی برای محافظت باقی می ماند؟ و مگر نه این است که خداوند که
فروفرستنده‌ی ذکر است، خود حفظ آن را ضمانت نکرده است؟
این سخن شهید عاشورا را از ورای تاریخ به روزگارمان می شنویم که «الا
ترون انّ الحقّ لا یعمل به و انّ الباطل لا یتناهی عنه». و مردم دیندار
ما، به حق، لبّیک به آن را پیش و بیش از همه، از شما چشم انتظارند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
شورای هماهنگی راه سبز امید

عزتش را از خدا کسب کرد

احمد قابل: منتظری عزیز، عزتش را از خدا کسب کرد

 

تاریخ انتشار: ۰۸ آذر ۱۳۹۰, ساعت ۱:۴۷

 

جرس: حجت الاسلام احمد قابل، پژوهشگر دینی و از شاگردان شاخص آیت الله منتظری، در پیامی به مناسبت دومین سالگرد استاد خویش گفت:"گویا باور نکرده اند، که منتظری عزیز، عزتش را از خدا و اخلاص عملش و دفاعی که خدای بزرگ از مؤمنان می کند کسب کرده است و نه از دنیا خواهان ".  

 

به گزارش تارنمای شریعت عقلانی، قابل در پیام خود به این مناسبت آورده است:" خدایا تو می دانی که آن پیر فرزانه چه مصیبت هایی را در راه رضای تو(که در جهت دفاع از حقوق همه ی انسان های مظلوم است) تحمل کرد و بر کسی منت نگذاشت و آن را به رخ کسی نکشید، تا خلوص عمل خود را با دنیا خواهی های کم ارزشی که بسیاری را به ترجیح بهره مندی های شخصی و دنیایی، بر بهره مندی های همنوعان مظلوم خویش، کشانده است، ضایع نکند."

 


احمد قابل در این پیام که در سایت شخصی خود منتظر نموده، ضمن ابراز تاسف از عدم حضور خود در مراسم سالگرد درگذشت مرحوم منتظری، خاطرنشان کرد: "در دومین مراسم سالگرد استاد عزیزم، بخاطر دوران نقاهت و مراقبت های بعد از عمل جراحی مغز، نتوانستم حاضر باشم، همان گونه که در مراسم تشییع و اولین سالگرد نیز، بخاطر بازداشت توسط نیروهای حاکمیت، از این امکان محروم ماندم."

 

متن کامل این پیام بشرح زیر است:


دومین سالگرد مرحوم استاد


بسم الله الرحمن الرحیم


دو سال از رجوع نفس مطمئنه ای گذشت که علامه و محقق کم نظیر معارف اسلامی بود و برتری و عزتش، از پایبند بودن و عمل کردن به آنچه بدان آگاهی و ایمان داشت، ناشی می شد.


برای کسی که پرونده ی کاری اش پیش چشم همه باز بوده و دوستان و رقیبانش(حتی با رویکردی دشمنانه) تمامی زوایای اخلاقی و ایمانی نزدیک به هفت دهه ی زندگی اش را دیده، شنیده و یا امکان بررسی را داشته و دارند، نمی توان سخنی از نو ارائه کرد.


من با لطف خدا، با این حجت اخلاقی و انسانی محشور شدم و امیدوارم بهره مندی بیش از بیست ساله ام از دانش آموزی و درک خلق و خوی عظیم این عزیز خدا، راه حق شناسی و حق طلبی و صبر و استقامت را برایم فراهم کرده باشد که؛ «ان الله مع الصابرین».


از صمیم قلب، آرزو می کنم که فردای قیامت هم با او که بدون ریا، به اولیاء الهی عشق می ورزید، محشور باشم.


خدایا تو می دانی که آن پیر فرزانه چه مصیبت هایی را در راه رضای تو(که در جهت دفاع از حقوق همه ی انسان های مظلوم است) تحمل کرد و بر کسی منت نگذاشت و آن را به رخ کسی نکشید، تا خلوص عمل خود را با دنیا خواهی های کم ارزشی که بسیاری را به ترجیح بهره مندی های شخصی و دنیایی، بر بهره مندی های همنوعان مظلوم خویش، کشانده است، ضایع نکند و حقیقتا جزو معدود افرادی بود که در اوج مقامات سیاسی و اجتماعی و علمی بود و به این مهم، دست یافت و رضای خدا را بر حفظ بالاترین مقام و موقعیت، یعنی قرار گرفتن در موقعیت رهبری کشور، ترجیح داد و بدون هیچ چشم داشت یا ایجاد تنش در جامعه، قدرت را کنار نهاد و به عنوان ناظری منصف، سعی کرد تا از انحراف ثمره ی تلاش خود و ملت، با راهنمایی ها و خیرخواهی ها، جلوگیری کند، ولی افسوس و صد افسوس، که دل های پر از کینه ای هم بود که جز به حذف فیزیکی او راضی نبودند و اگر به آن نمی رسیدند، ولی به حذف تاریخی او می توانستند بیندیشند و اکنون نیز پیگیرانه بر این روش پای می فشارند.


اینان جزو کسانی اند که در فروغ خورشید علوم معقول و منقول آن بزرگمرد، همچون خفاشانی پنهانند و دانش و فکر او را رسواگر ادعاهای شبه علمی و عناوین تقلبی و جایگاه های جعلی خود می دانند، وگرنه چرا باید از چاپ مجدد کتب و نشر آثار و مجالس بزرگداشت آن استوانه ی علم و ایمان و اخلاق، واهمه داشته و با آن مخالفت کنند.


گویا باور نکرده اند، که منتظری عزیز، عزتش را از خدا و اخلاص عملش و دفاعی که خدای بزرگ از مؤمنان می کند کسب کرده است و نه از دنیا خواهان (ان الله یدافع عن الذین آمنوا)!!


در دومین مراسم سالگرد استاد عزیزم، بخاطر دوران نقاهت و مراقبت های بعد از عمل جراحی مغز، نتوانستم حاضر باشم، همان گونه که در مراسم تشییع و اولین سالگرد نیز، بخاطر بازداشت توسط نیروهای حاکمیت، از این امکان محروم ماندم.


خوشا به سعادت آنانی که در بزرگداشت آن محبوب خدا حضور یافته و یاد و نام پیرو راستین مکتب ایمان و آزادیخواهی و آزادگی امام عاشقان و آمران به معروف و ناهیان از منکر، حسین بن علی(علیهما السلام) را گرامی می دارند.


من که دلم در آن مجالس بزرگداشت است و هنوز جسمم یارای حضور نیافته، از پایمردی همه ی شما که قدردان شخصیت آن عزیز، بوده و هستید، خدای را شاکرم و حقیقتا بر این قدرشناسی(که برای بسیاری از شما همراه با تحمل دشواری ها و مصیبت هایی کمرشکن نیز بوده) غبطه می خورم و ایمان دارم که اجری عظیم از این حق جویی، در دنیا و آخرت نصیب خواهید برد.


از همه ی شما برای انجام وظیفه ی الهی «تجلیل از آن گل خوشبوی مکتب محمدی(ص)» به سهم خود تشکر می کنم.


من البته بدهی بزرگتری به مردم عزیز نجف آباد و منطقه ی اصفهان و همه ی مؤمنان و دوستان پاک خود در سراسر کشور و حتی خارج از آن دارم که پس از بیماری و ایجاد نگرانی ناخواسته برای همگان، آنان را به زحمت های گوناگون دچار کردم.


دعاهای گسترده ی همه ی شماعزیزان و لطف بیکران خدای سبحان، تنها شرمندگی مرا بیشتر کرد که به انسانی بی مقدار و کم ارزش مثل من، اینهمه لطف و عنایت بشود!!


خدای را شاهد می گیرم که هرگز خود را قابل این همه محبت و احسان خدا و خلق خدا ندانسته و نمی دانم و مطمئنم که خدای رحمان «با صرف نظر از اهلیت و قابلیت» مرا مشمول رحمت قرار داده است، همان گونه که مولی الموحدین(ع) با همه ی شایستگی اش این خطاب را با خدای رحمان دارد که؛ «کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته = بسا صفات نیکی که من اهلیت آن را ندارم، در بین مردم منتشر کرده ای!!».


از همه می خواهم که برای کسب قابلیت های لازم و در جهت تکمیل این لطف خداوندی، همچنان برایم دعا کنند.


من هم متقابلا از خدای رحمان می خواهم که تمامی عزیزان را در دنیا و آخرت نزد خود و خلق خود، روسپید و سربلند گرداند و روزگاری آزاد و شاد و امن، همراه با عدل و رشد و تعالی را برای ایران و ایرانیان و همه ی آنانی که از این نعمت های الهی محرومند، مقدر فرماید. آمین رب العالمین.


احمد قابل ۷ آذر ۱۳۹۰ مشهد

 

 

 

 

 

 

 

عدم اجازه به بانوان برای حضور بر سر مراز آیت الله منتظری

همزمان با اعمال محدودیت برای برگزاری مراسم سالگرد

 

 

تاریخ انتشار: ۰۹ آذر ۱۳۹۰, ساعت ۳:۱۱

جـــرس: منابع خبری از ممانعت ماموران امنیتی با حضور کوتاه مدت بانوان بر سر مزار مرحوم آیت الله العظمی منتظری، در دومین سالگرد وفات وی گزارش می دهند.


بنا به گزارش های رسیده به جرس، در سالگرد ارتحال آیت الله العظمی منتظری بسیاری از بانوان طبق قرار قبلی خود را آماده كرده بودند تا در ساعت مشخصی بر سر مزار آیات عظام و مراجع تقلید بخصوص آیت الله منتظری بروند، اما پس از چند دقیقه با برخورد برخی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی، مجبور شدند كه از آن محل خارج شوند.


این در حالی است كه پیش از این بانوان مجاز بودند برای مدت زمان کوتاهی هم که شده، بر سر مزار مراجع درگذشته، از جمله آیت الله منتظری حاضر شده و به ذکر فاتحه و آرامش بپردازند، اما امسال جو امنیتی و فضای پادگانی، مانع از چنین امری شد.


این گزارش افزوده: حكومت اخیرا از حضور بانوان بیت و خانواده مرحوم آیت الله منتظری نیز به دلایل واهی جلوگیری بعمل می آورد.


گفتنی است، امسال به دلیل شرایط خاص و فشارهای موجود، مراسم سالگرد درگذشت مرحوم آیت الله منتظری برگزار نشد.

 

 

 

 

 

 

تکذیبیۀ شش زندانی سیاسی جعلی از آب درآمد

 

تاریخ انتشار: ۰۸ آذر ۱۳۹۰, ساعت ۰:۵۰

جـــرس: در پی ادعای برخی رسانه های وابسته به محافل خاص، مبنی بر "انتشار نامۀ شش تن از زندانیان سیاسی در حمایت از شرکت در انتخابات آتی"، منابع خبری جنبش سبز، از "جعلی" بودن این نامه خبر داده اند.


طی روزهای گذشته، سایت های تحت امر نهادهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی، با انتشار خبری جعلی، مدعی شدند که شش نفر از فعالان سیاسی در بند، علیرضا رجایی، عبدالله رمضان زاده، داوود سلیمانی، فیض الله عرب سرخی، محسن میردامادی و بهزاد نبوی، طی نامه ای، طرفدار شرکت در انتخابات آتی مجلس هستند و بیانیه ۳۶ نفر از زندانیان سیاسی در اعتراض به شرایط موجود را تکذیب کرده اند.


به گزارش کلمه، منابع موثق اعلام کرده اند که تکذیبیه فوق کاملا ساختگی و مجعول است و به نظر می رسد پس از تحت فشار گذاشتن این افراد از سوی اطلاعات سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات برای تکذیب بیانیه ۳۶ نفر و مقاومت امضا کنندگان بیانیه در برابر خواست غیرقانونی آنها و عدم تکذیب بیانیه از سوی این افراد، همان نهادهای امنیتی و اطلاعاتی مطالب مذکور را جعل و در سایت های متعلق به خود منتشر کرده اند.


بر اساس این گزارش، در متن جعلی منتشر شده در سایت های وابسته به نهادهای امنیتی تنها تشکر این افراد از سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات به خاطر بازداشت خودشان و نیز کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و تغییر نتیجه انتخابات و دستگیری فعالان انتخاباتی از قلم افتاده است.


چندی پیش سی و شش زندانی سیاسی منتقد در زندانهای اوین، رجایی شهر و خوزستان با صدور بیانیه ای در باره انتخابات آتی مجلس، ضمن هشدار به مسوولان ارشد نظام درباره روند فعلی اداره کشور، تاکید کرده بودند که صلاح جنبش سبز و جریان اصلاح طلب در این است که در صورت برگزاری انتخابات سالم و آزاد به طور یکپارچه از آن استقبال کنند و در صورت ناسالم بودن آن، با انسجام و وحدت و داشتن برنامه، عامل مشروعیت بخش به انتخاباتی ناسالم و غیرقانونی نشوند.


امضا کنندگان این بیانیه یکی از مهم ترین مشکلات امروز کشور در عرصه های مختلف از جمله انتخابات را ورود نهادها و نیروهای نظامی و امنیتی به این عرصه ها دانسته و نوشته اند: این نهادها قانونا و عرفا از ورود به آنها منع شده اند. تنها در نظام های استبدادی است که اینگونه نهادها در امور سیاسی، اقتصادی، قضایی و امثال آن مداخله می کنند و هرچه استبداد در نظامی بیشتر و شدیدتر باشد، حضور نهادهای امنیتی و نظامی نیز در عرصه های مختلف بیشتر و پررنگ تر است. در کشور ما نیز سکاندار اصلی حوادث انتخابات سال ۸۸ و پس از آن این نهادها بودند و هستند که حضور آنها همچنان ادامه دارد و فضای امنیتی سنگینی را بر کشور مستولی و سایه افکن کرده اند.


گزارش کلمه می افزاید: به نظر می رسد این تکذیبیه در نتیجه عصبانیت نیروهای امنیتی از انتشار وسیع و تاثیر گذاری این بیانیه بوده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وزیر اطلاعات: در انتخابات اسفند ماه با چالش‌های امنیتی مواجهیم

 

تاریخ انتشار: ۰۸ آذر ۱۳۹۰, ساعت ۱۳:۱۲

جـــرس: وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی با تلاش برای رقابتی و آزاد نشان دادن انتخابات پیشِ رو گفت: "این انتخابات با چالش‌های امنیتی مواجه بوده و دشمن به طور جدی برای این انتخابات طراحی کرده است."


رئیس دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، همچنین از "دو استراتژی حداقلی و حداکثری دشمن در جنگ نرم" خبر داد و با اشاره ای تلویحی به دخالت رهبری در روند انتخابات کشور گفت: "دشمن در استراتژی حداقلی خود به دنبال تغییر رفتار نظام است و البته با تدبیر رهبری در انتخابات ریاست جمهوری یک دگرگونی جدی به وجود آمد و مجددا برنامه‌های دشمنان به هم ریخت و دستگاه‌های مدیریتی کشور دچار تحول شد، ولی دشمن به هیچ‌وجه از برنامه‌های خود در این زمینه دست بر نداشت. "

 

 

 

 

 

 

 

بررسی علل خشم حاکمیت از اتحاد گروه های سیاسی

بیانیه تحلیلی اعضاء و علاقمندان نهضت آزادی ایران

 

تاریخ انتشار: ۰۹ آذر ۱۳۹۰, ساعت ۱۰:۵۵

  جرس: جمعی از اعضاء و علاقمندان نهضت آزادی ایران در خارج کشوربیانیه ای منتشر کردند و در آن به تحلیل و بررسی دلایل خشم حاکمیت از اتحاد گروه های سیاسی پرداختند. در بخشی ازین بیانیه آمده است:" ۲۱ سال پیش تحلیل گران و تصمیم گیرندگان امنیتی و اطلاعاتی نظام حاکم به جای نگاه منصفانه به نقد ناصحانه دلسوزان نظام و اصلاح مفاسد و مظالم، بدترین برخورد را با بی غرض ترین ناقدان خود کردند و امروز نیز همچنان در همان خواب غفلت و غرورقدرت پوشالی و تحلیل های نادرست خود قرار دارند."

 

در ادامه این بیانیه آمده است:"بهمن ملت ما نیز در بهارایرانی به همت مردمان مصمم و متوکل و تابش خورشید خدائی بی نیاز از حمایت های خارجی، این چنین با اتکاء به تحول و تولد درونی به راه خواهد افتاد و درآنروز به فرعون صفتان وسپاه ظلمشان گفته می شود: "این همان چیزی است که از آن حذر می کردید"

 

به گزارش جرس، متن کامل این بیانیه بشرح زیر است:

 

بهمنی که درانتظار آفتاب امید است!

 

هموطنان عزیز


همانطور که می دانید، در تاریخ ۲۳ مهرماه سال جاری ۱۴۳ نفر از فعالان سیاسی نامه ای سرگشاده، در ارتباط با فقدان شرایط سالم و آزاد برای انتخابات آینده، به آقای محمد خاتمی نوشته بودند که متعاقب آن جمعی از امضاء کنندگان نامه مذکور مورد بازجوئی، ضرب و شتم و توهین و تهدید واقع شده و آقایان مهندس محمد توسلی و دکتر غفار فرزدی بازداشت شده اند. نوشتن نامه از ناحیه جمعی از شهروندان دلسوز و نگران سرنوشت کشور و پایمال شدن حقوق مردم، به شهروندی دیگر چرا باید این چنین با برخورد خشن مقامات امنیتی و اطلاعاتی مواجه گردد؟


در سال ۱۳۶۹ نیزدر نامه سرگشاده مشابهی به امضای اعضائی از "نهضت آزادی ایران" و "جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت" و برخی شخصیت های منفرد، که بعدها به نامه ۹۰ امضائی معروف شد، خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی در مقام ریاست جمهوری، انتقاداتی وارد شده بود که آن نامه نیز به گونه ای غیر منتظره با برخورد شدید حاکمیت مواجه شد و به فاصله اندکی ۲۵ نفر از امضاء کنندگان نامه مذکوردستگیر و اکثرا مورد شکنجه و حبس طولانی در سلول های انفرادی و اطاق های دربسته از ۵ تا ۲۰ ماه واقع شدند.


نام بسیاری از شخصیت های سیاسی در هر دو نامه مشترک است و مهندس توسلی نیز، که ششمین زندان خود را در جمهوری اسلامی تجربه می کند و پس از انتخابات اخیر دو دختر و دامادش هم زندانی شده اند، در هر دو نامه ازجمله دستگیر شدگان است! چنین برخورد شدید نسبت به کسانی که اکثرا از شخصیت های خدمتگزار و شناخته شده این آب و خاک، و بیشتر در سنین بالا، هستند این سئوال را مطرح می سازد که چرا حاکمیت نسبت به نامه های دسته جمعی که امضای نمایندگانی از تشکیلات مختلف و فعالان مستقل سیاسی را کنار هم می نشاند این چنین چنگ و دندان نشان می دهد!؟


نامه ۹۰ امضائی سال ۱۳۶۹، که پس از انتشار، با بیانیه سیاسی ۱۸۰ نفره ای از فعالان سیاسی خارج کشور(بدون اطلاع و ارتباط با داخل) مورد تایید قرار گرفت، پس از انتخابات "نیکاراگوا" صادر شد که طی آن حزب چپ گرای"ساندنیست" به رهبری "دانیل اورتگا"، که با انقلابی همزمان با انقلاب ایران به قدرت رسیده بود، پس ازحدود یک دهه، با تمکین به حقوق مردم، آزادمنشانه با تن دادن به نظارت سازمان ملل از جریان انتخابات، از قدرت کنار رفته و خانم "چامورا"کاندیدای حزب ملی نیکاراگوا بیشترین آراء مردم را کسب کرده بود.


بازجویان و شکنجه گران سال۱۳۶۹ با تحلیلی نادرست از همزمانی وقایع، به برخی دستگیرشدگان گفته بودند: "شما می خواستید بهمن راه بیندازید، ما خفه تان کردیم"!! ۲۱ سال پیش تحلیل گران و تصمیم گیرندگان امنیتی و اطلاعاتی نظام حاکم به جای نگاه منصفانه به نقد ناصحانه دلسوزان نظام و اصلاح مفاسد و مظالم، بدترین برخورد را با بی غرض ترین ناقدان خود کردند و امروز نیز همچنان در همان خواب غفلت و غرورقدرت پوشالی و تحلیل های نادرست خود قرار دارند.


رئیس جمهور آن روز، که به فرمانش آن ناصحان امین دستگیر و به شکنجه و زندان کشیده شدند و در مورد مهندس سحابی گفته بود " خواستم رویش را کم کنم"! امروز خود قربانی شیوه های شرم آوری، حتی درباره خاندانش شده و با بی اعتنائی یار گرمابه و گلستانش، که احمدی نژاد را پس ازانتخابات، نزدیک تراز او به خود شمرد، تازه نفسان دیگری از همان نردبان قدرت بالا رفته و او را در انزوائی بس عبرت آموز به زیر کشیده اند! تردیدی نیست که این شتر در خانه آنها نیز خواهد نشست و بالاروندگان فعلی نیزکه او را به زیر کشیدند، دوامی دراین نردبان لرزان نخواهند داشت و دیر یا زودجای خود را به دیگری خواهند داد. این قانون قدرت های پوشالی متکی به زد و بند است.


 
نردبان خلق این ما و منی است

عاقبت زین نردبان افتادنی است


هرکه بالاتر رود، ابله تر است

کاستخوان او بَتَر خواهد شکست


نامه قبلی ۹۰ امضاء داشت و نامه جدید، به رغم همه تهدیدها، ۱۴۳ امضاء! این تعداد اضافه، همان رویشی است از ریزشی های صادق و بیداردل که به جرم تغییر جبهه و شکستن مرزهای خودی و غیرخودی، چوبش را خورده و می خورند. نگاهی به راه پیمائی های گسترده اعتراضی به نتیجه انتخابات در تهران و شهرهای بزرگ و پیدایش جنبش سبز نشانگر رشد حق در بطن باطل و بشارت دهنده زوال ظلم است. اگر امروز جمعی از امضاء کنندگان نامه سال ۱۳۶۹همچون مرحومین بازرگان، سحابی ها(پدر و پسر) ، اردلان، موحد، داوران، زرینه باف و... به دیار باقی شتافته اند، اما اندیشه ونتیجه تلاش های آنان برای آزادی و حاکمیت ملت و ارزش های اخلاقی، دربیانیه های سیاسی و اجتماعی این دوران حضور دارد.


به کوری چشم کسانی که سرشان را کبک وار زیر برف فروبرده و دست تجاوز به مال و جان مردم برآورده اند، بهمن ملت ما نیز در بهارایرانی به همت مردمان مصمم و متوکل و تابش خورشید خدائی بی نیاز از حمایت های خارجی، این چنین با اتکاء به تحول و تولد درونی به راه خواهد افتاد و درآنروز به فرعون صفتان وسپاه ظلمشان گفته می شود: "این همان چیزی است که از آن حذر می کردید"


....
وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ (قصص

خر جماعت

یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود.در یک چمنزاری خرها و زنبورها زندگی میکردند.روزی از روزها خری برای خوردن علفبه چمنزار میآید و مشغول خوردن میشود.از قضا گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود،میکند و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی میبیند،زبان خر را نیش میزند و تا خر دهان باز میکند او نیز ازلای دندانهایش بیرون میپرد.خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد میکرد،عر عرکنان و عربده کشان زنبور را دنبال میکند. زنبور به کندویشان پناه میبرد.به صدای عربده خر،ملکه زنبورها از کندو بیرون میآید و حال و قضیه را میپرسد.خرمیگوید:زنبور خاطی شما زبانم را نیش زده است باید او را بکشم.ملکه زنبورها به سربازهایش دستور میدهد که زنبور خاطی را گرفته و پیش او بیاورند.سربازها زنبورخاطی را پیش ملکه زنبورها میبرند و طفلکی زنبور شرح میدهد که برای نجات جانش اززیر دندانهای خر مجبور به نیش زدن زبانش شده است و کارش از روی دشمنی و عمدنبوده است.ملکه زنبورها وقتی حقیقت را میفهمد،از خر عذر خواهی میکند و میگوید:شمابفرمايید من این زنبور را مجازات میکنم.خر قبول نمیکند و عربده و عرعرش گوش فلک را کر میکند که نه خیر این زنبور زبانم را نیش زده است و باید او را بکشم.ملکه زنبورها ناچار حکم اعدام زنبور را صادر میکند.زنبور با آه و زاری میگوید:قربان من برای دفاع از جان خودم زبان خر را نیش زدم.آیا حکم اعدام برایم عادلانه است؟ملکه با تاسف فراوان میگوید:میدانم که مرگ حق تو نیست اما گناه تو اين است كه با خر جماعت طرف شدی که زبان نمیفهمد و سزای کسی که باخر طرف شود همین است

این پول ها کجا می روند

خوب ! خبر را كه دیدید. خیلی شفاف اعلام شده ایران سالانه 217 میلیارد دلار از فروش نفت و گاز (معادن ، پتروشیمی ، مالیات و ... رو حساب نكردیم) پول می گیرد

217 میلیارد دلار =238700 هزار میلیارد تومان ....  یعنی
روزانه حدودا 650 میلیارد تومان (دلار به قیمت 1100 تومان)

یعنی
با درآمد یك روز نفت و گاز كشور می توان بدون وام و منت كل مسكن مهر یعنی 31000 واحد 75 متری را از ابتدا با قیمت هر متر مربع 300000 تومان ساخت و تمام كرد و به رایگان به مردم داد!

یعنی
با در آمد پنج روز ( صبح شنبه تا پایان چهار شنبه ) می توان یارانه نقدی كل كسانی كه ثبت نام كرده اند یعنی 72 میلیون و پانصد هزار نفر را واریز كرد
یعنی اینكه با درآمد یك روز و نیم كشور می توان ورزشگاهی ساخت كه لیاقت برگزاری المپیك لندن را داشته باشد

یعنی
با در آمد یك روز می توان دو نیروگاه 450 تا 500 مگا واتی ساخت یعنی برابر بانیروگاه اتمی بوشهر كه قرار است 1100 مگا وات نیرو تولید كند
یعنی با در آمد یك هفته مملكت می توان 104 هواپیمای ایرباس A320 نو خرید
با در آمد بیست روز كشور می توان 743150 تویوتا كرولا 2011 خرید و هرچی ماشین داغونه از سطح كشور جمع كرد وسرانه مصرف بنزین رو به 5-6 لیتر در 100 كیلومتر رسوند
پس با حدود یكماه درآمد نفت و گاز میتوان نصف مشكلات سی ساله مملكت رو حل كرد... ببین با 12 ماه چه كارهایی میشه كرد!جدا" این پول ها كجاست؟

می دونی این همه پول کجا خرج میشه!!!
30 درصد ان صرف مردم(بسیج،نظامی،کودتاچی و...) ایران میشه!!!
مابقی صرف اختلاف اندازی وجاسوسی در کشورها همسایه وغیر همسایه
کمک به حزب الله لبنان
اختلافات مذهبی در کشورها مسلمان
شیعه کردن مردم فقیر کشورهای افریقایی
و.....
خودتون بیقه اش را اضافه کنید وبرای دوستانتان بفرستید
1-
2-
3-
4-
5-

مقایسه کنید


cid:3.238277392@web36802.mail.mud.yahoo.com
cid:image001.jpg@01CC413E.AB11CCB0
cid:image002.jpg@01CC413E.AB11CCB0
cid:10.238277392@web36802.mail.mud.yahoo.com
cid:image004.jpg@01CC413E.AB11CCB0
cid:12.238277392@web36802.mail.mud.yahoo.com
cid:image005.jpg@01CC413E.AB11CCB0
cid:14.238277392@web36802.mail.mud.yahoo.com
cid:15.238277392@web36802.mail.mud.yahoo.com
cid:16.238277392@web36802.mail.mud.yahoo.com


کاریکاتور



yy.jpg
Amjad-Rasmi-.jpg
واسه اینکه ممکن بود برای دایل اپی ها مشکلساز بشه بقیش رو گذاشتم تو ادامه مطلب

ادامه نوشته

گفته های رهبر انقلاب اسلامی ایران


 
گفته هاي او يا گفته هاي اينان؟
photo.jpg

حق رای زنان در گذر تاریخ


حق راي زنان در گذر تاريخ

3160732.gif